حجتالاسلام هادی غفاری خطاب به مسئولان میگوید: نیایید یک گوشه اسلام را بگیرید و بقیه نظام هر چه شد، شد. جلوی رانت را بگیرید، جلوی دزدیها را بگیرید، جلو
هادی غفاری: خدا به ما رحم کرد که خاوری، آخوند نبود/کشف حجاب های اخیر یعنی نظام حرف ما را گوش کن | اکبرگنجی خودش موهای زنان را قیچی می کرد
عبارات مهم : انقلاب
قرارمان با او روایت خاطراتش از دوران مبارزات انقلابی بود و آنچه در دهه اول انقلاب گذشت، ولی شروع این گپ و گفت با کشف حجاب در بعضی خیابان های پایتخت کشور عزیزمان ایران همراه شد، تحلیل او از این اتفاق شاید کمی ذهن را به عقب تر بکشاند، روزهای آغازین انقلاب و دهه ۶۰ که بعضی قیچی به دست در خیابان موهای زنانی که حجاب مناسبی نداشتند را کوتاه می کردند، او به صراحت اکبر گنجی را نخستین کسی معرفی می کند که قیچی به دست گرفت.
در کافه خبر خبرآنلاین میزبان حجت الاسلام هادی غفاری بودیم تا برایمان از هم طیفان روحانیتش بگوید که چطور قدرت بین آنها و مردم فاصله انداخت. هنگامی که می خواهد از فاصله گرفتن روحانیت از مردم بگوید از همان دورانی شروع می کند که جهت حفظ جان روحانیت چندین پاسدار استخدام شدند و این کم کم تبدیل به یک خُلق و عادت شد. او اعتقاد است که با این اقدام روحانیت به محیط ایزوله ای سوق داده شدند که نتیجه آن همانی است که امروزه شاهدش هستیم؛ فاصله از مردم.
خدا به ما رحم کرد که خاوری، آخوند نبود/ کشف حجابهای اخیر یعنی نظام حرف ما را گ
غفاری حتی در بیان دلایل فاصله گرفتن روحانیت از مردم به ورود آنها به سیاست هم اشاره می کند و می گوید وقت آن رسیده که روحانیت از قدرت فاصله بگیرد. او هشدار هم می دهد و می گوید: تملق و چاپلوسی و نان به قیمت روز خوردن ریشه ما را خواهد خشکاند.
بخش نخست گفت وگو با هادی غفاری را در ادامه بخوانید، بخش دوم این گفتگو که مرور خاطرات این صورت مبارز انقلابی است طی روزهای آینده منتشر خواهد شد؛
حجتالاسلام هادی غفاری خطاب به مسئولان میگوید: نیایید یک گوشه اسلام را بگیرید و بقیه نظام هر چه شد، شد. جلوی رانت را بگیرید، جلوی دزدیها را بگیرید، جلو
***
حاج آقا! در چند روز گذشته، خبرهایی را در مورد کشف حجاب بعضی از دختران در خیابان های پایتخت کشور عزیزمان ایران و چند شهر دیگر منتشر شد، به نظر شما علت این اتفاق چیست؟ فکر می کنید این قسم حرکات، یک خشم و اعتراض اجتماعی است یا اینکه شما هم مثل بعضی معتقدید ریشه خارجی دارد؟
فکر میکنم که این اتفاق چیزی بالاتر از هنجارشکنی هست. یک شوخی را می گویم و پاسخ شما را میدهم. خاطرم است نوجوان که بودم، از خیابان استانبول رد میشدم. دیدم ماشین مدل بالایی ایستاده و راننده ای هم در کنار آن است که تیپش به این ماشین نمی خورد و سگی را بد میزند. از باب مسلمانی از او پرسیدم که آیا این سگ را میزنی؟ گفت من با این سگ مشکلی ندارم ولی زورم به ارباب نمی رسد دق خودم را سر این سگ درمیآورم. این یک واقعیت اجتماعی است که اگر ما عقده فروخفته ای داشته باشیم؛ هنگامی که بخواهیم آن را بروز دهیم با حق و باطل آن کاری نداریم. کاری میخواهیم بکنیم تا لج طرف دربیاید و نشان بدهیم که با شما دعوا داریم.
خدا به ما رحم کرد که خاوری، آخوند نبود/ کشف حجابهای اخیر یعنی نظام حرف ما را گ
ممکن است گاهی اسم آن بی حجابی باشد، ممکن است گاهی اسمش تعطیل نکردن کاسبی در روز جمعه باشد. به عنوان نمونه بگویند حکومت اعلام کرده جمعهها تعطیل است ولی ما تعطیل نمیکنیم یا نه خیلی سادهتر واکنشها کنند مثل اینکه برف پاک کن ها را در روزهای آفتابی روشن کنند. این یعنی میخواهند به نوعی اعتراض خود را نشان دهند. حال اسم آن را اعتراض مدنی بگذران یا گاهی آن را اعتراض سیاسی بنامند گاهی همین تحلیلهایی که امروزه مردها تحویل میدهند را مطرح کنند مثل رفتارهای ضد انقلابی و … که البته من اعتقاد به آن نیستم.
اولین کسی که در کشور عزیزمان ایران قیچی را راه انداخت و موهای زنان را خود قیچی میکرد، اکبر گنجی بود. اکبر گنجی که امروز سوپر مدافع آزادی شده، فقط دروغ می گوید. گنجی سیستم و مانیفست فکری سالم و درستی ندارد. از چی دفاع می کند نمی دانم!
حجتالاسلام هادی غفاری خطاب به مسئولان میگوید: نیایید یک گوشه اسلام را بگیرید و بقیه نظام هر چه شد، شد. جلوی رانت را بگیرید، جلوی دزدیها را بگیرید، جلو
در این ماجرا بحث ضد انقلاب اصلا مطرح نیست. این بحث اعتراض مدنی است و با حجاب هم کاری ندارد. آنها نگاه میکنند تا ببینند که نظام از چه چیزی بدش میآید. از هرچه که بدش بیاید همان را انجام میدهند. یادم است که حدود ۱۰ سال پیش همزمان با وقوع مسائلی، از خیابان ولی عصر رد میشدم. دیدم که نه بارانی است و نه برفی، ولی برف پاک کن خودروها کار میکند. از یکی پرسیدم که در جواب به من گفت: چراغهای ماشینت را روشن کن. فهمیدم که آنها مجموعه ای هستند که میخواهند با این کار با نظام حرف بزنند ولی جایی جهت حرف زدن ندارند. نه رادیو دارند، نه تلویزیون دارند و نه خبرنگار دارند. صدایشان فروخفته است و این صدای فروخفته را باید بروز دهند. در این شرایط تنها می توانند چراغهای ماشین و یا برف پاک کنها را روشن کنند.
یعنی کشف حجاب روش اعتراضی تازه است؟
بله، الان هم داستان همین هست. وگرنه پرسشها اساسی مردم در حال حاضر که مساله حجاب نیست. بیکاری در جامعه واقعا بیداد میکند. فساد به علت بیکاری و تنفروشی های فراوان به علت وجود پرسشها مالی در جامعه خیلی زیاد شده است هست. چون شماره گوشی تلفن همراه من رند است بعضی مواقع تنها جهت ۵ هزار تومن شارژ گوشی تلفن همراه به من زنگ می زنند، من هم در جواب به آنها میگویم که من این کاره نیستم، خداحافظ شما. میگویند باشد، حداقل ۵ هزار تومان کمک مالی بکنید. خانواده های فراوان به من خبر دادند و گفتند که والله ما گدا نیستیم، زندگی ما فلج هست، مستاجریم، دست ما را بگیرید. نهادهایی هم که کمک کننده هستند به این علت که تعداد متقاضی زیاد هست، از پرداخت کمک به همه ناتوانند. من به کمیته امداد و بهزیستی حق می دهم. آنها واقعا نمیتوانند پاسخگو باشند.
خدا به ما رحم کرد که خاوری، آخوند نبود/ کشف حجابهای اخیر یعنی نظام حرف ما را گ
متاسفانه سیستمی که ما به دنبال آن میگشتیم در تحقق، به پرسشها جدی برخورد کرد که رنگ و روی آن را کاملا عوض کرد. حتما شنیده اید که ۱۵ ماه از انقلاب گذشته بود که مرحوم شهید بهشتی در جایی میگوید «ننگ است بر ما! ۱۵ ماه از انقلاب میگذرد و ما هنوز هم در جامعه فقیر داریم. بعد این نظام اسلامی نیست. بعد ما کار نکردهایم.» توجه کنید، ۱۵ ماه از انقلاب میگذشت نه ۴۰ سال. چون در جامعه میزان فقیر و غنی به نحوه غیرمتعادلی وجود دارد شکایت میکند. تعبیر او خیلی فقیر و خیلی غنی بود. ایشان ناراحت بود و میگفت معلوم است که ما مسلمان نیستیم. به خودش هم نسبت میدهد و میگوید که ما درست عمل نکردیم. آن موقع ۱۵ ماه گذشته بود، الان ۱۵ ماه نه بلکه ۴۰ سال گذشته است که ما این اوضاع را می بینیم.
یعنی شما وقوع این پرسشها را در ادامه اعتراضاتی که چند وقت اخیر به بحث گرانی شد نمیدانید یا جنسش را متفاوت می دانید؟
اتفاقا جنسش را متفاوت نمی دانم. اینها میخواهند بگویند که ما هم هستیم آیا به حرف ما گوش نمیکنید. حتی ممکن است که از طبقه مرفه باشند. پوشش های این افراد را که در تصویرهای دیدم به آدمهای مستمند و نیازمند نمی خورند. این نشان می دهد که میخواهند حرف بزنند ولی هیچ پایگاهی به او نمی دهند. من در مسجد خود یکی از کارهایی که انجام داده ام این است که هفتهای یک یا دو شب به مردم می گویم که هرکسی که با من مسئله دارد، پای تریبون بیاید و آن را مطرح کند. من هم لذت میبرم.
چه جنس آدمهایی پرسشها خود را میگویند؟ از لحاظ سنی از همین نسل تازه هم در بین ارزش هستند؟
از سنین متفاوت هستند. البته از نسل تازه که فراوان می آیند. یک بار در مسجد جوانی بلند شد و گفت که آقای غفاری فکر نمی کنید که اشتباه کرده اید؟ نمیخواهید عذرخواهی کنید از اینکه انقلاب کردهاید؟ من هم به آنها توضیح دادم. مردم هم از توضیح من خوششان میآید چون نمیخواهم دروغ بگویم و متملق سیستم و نظام هم نیستم. چاپلوس نیستم و نانم را هم از این نظام نمی خورم.
معتقدم که بعضی پرسشها در بین بقیه مردم خود را نشان نمیدهد. خدا به ما رحم کرد که خاوری آخوند نبود. اگر آخوند بود، مردم ما هر عمامه را میدیدند چه میکردند؟ ولی الان اگر صد تا خاوری را در خیابان ببینند کسی کاری ندارد.
ببینید ما حتی ورزشگاه جهت خانمها نداریم. تنها یک بوستانی را بنام بوستان مادران ایجاد کردیم. در حالیکه در هیچ کجای دنیا اینگونه نیست. جهت تفریحات مردان و زنان مکانهای بزرگی را احداث کرده اند. کسی دیگر با کسی کاری ندارد. ما متاسفانه چنین چیزی در کشور خودمان نداریم. یک بازی فوتبال هم که برگزار می کنند، آنقدر پلیس در خیابان میگذارند که خود وجود همین پلیسها، مردم را جنبش میکند تا صندلی ماشین ها را پاره کنند. من به رم رفته بودم، دیدم که خیابان خیلی شلوغ هست. شمار جمعیت بینهایت بود و انواع و اقسام شعارها هم سر داده می شد. من ایتالیایی بلد نیستم. از کارمند سفارت پرسیدم که چه خبر است؟ گفت که مسابقه فوتبال تمام شده است و اینها هواداران تیم شکست خورده هستند. گفتم صندلی پاره نمیکنند؟ گفت جهت چه این کار را بکنند؟ اینها اینقدر رشد پیدا کرده اند که بدانند این اموال جهت کشور خودشان هست. مسئله ما در روابط اجتماعی، این است که ما هیچ جایی را نداریم که مردم بتوانند راحت، حرف بزنند. کسی هم حرف بزند فورا متهمش میکنیم. یا انگلیسی هست، یا امریکایی است و یا گول خورده وهابیت است یا برادر زن صدام هست. این واکنشها درست نیست. باید اجازه دهیم که مردم راحت و آسوده حرف بزنند.
خب هنگامی که که ما تحمل خودمان را نداریم، طبیعی است که علیه ما حرف بزنند. ما دو سه روز ماجرا را کنترل میکنیم؛ با هر ابزاری هم که شده؛ حال با سخنرانی، ترساندن و موعظه و … هر وسیله ای که شده است اعتراضات را آرام می کنیم. ولی این آتش وجود دارد. باید تلاش کنیم که منشا آن خاموش شود. ما بر این آتش تنها فوت میکنیم که از طرف دیگری سر برمیآورد.
شما چه راه حلی را جهت کم کردن چنین معضلاتی در کشور پیشنهاد می دهید؟
باید عوامل آتش زا را از بین برد. از عواملی که این آتش را خاموش میکند، دادن آزادیهای سیاسی به مردم هست. مسئله جدی ما این است که میترسیم به مردم آزادی بدهیم. یک مسئله دیگری هم وجود دارد و آن اینکه دو سواستفاده از این آزادی می شود. یکی از طرف خانمها هست. تا میگوییم آزادی، میگویند باریکلا؛ ما میخواهیم بیحجاب باشیم. از طرف دیگر هم تا میگوییم آزادی، دوستانمان میگویند که اینها بدنبال فساد هستند. نه؛ اصلا بحث فساد نیست. به من آخوند نمیآید که دنبال فساد باشم. ما دنبال این هستیم که مردم روزنامه داشته باشند و خبر خود را مطرح کنند. همین امروز دوستانم از زاهدان تماس گرفتند و گفتند که جهت دهه انقلاب قرار است فرزند مسلمانان با هزار زحمت مراسمی را برگزار کنند.
شما هنگامی که میتوانید از حجاب در این نظام اجتماعی بخوبی دفاع کنید که توانسته باشید با فقر مبارزه کرده باشید. هنگامی که با اشرافی گری و سمبل اشرافیت خوب مبارزه کردید با بی حجابی هم خواهید توانست مبارزه کنید. هنگامی که در خیابان راه می روید ۱۶ بنز را دنبال خود راه نیندازید. هنگامی که ۱۶ بنز به دنبال شما تحت بهانه حفاظت راه بیفتد، نتیجه اش همین میشود.
دانشجویان ولی جهت بزرگداشت دهه انقلاب جمع نمیشوند. پلاکاردهای ما را پایین میکشند. خود فرزند مسلمانها میگویند که ما مراسم نمیخواهیم. ولی چون اسم شما به میان آمد، بچه ها مشتاق شدند که بیایند و انجمن اسلامی این مراسم خوش حالی را برگزار کند. ولی کارمان از اینجا به بعد تازه شروع می شود. حراست، استانداری، فرمانداری، اطلاعات و … همه باید نظر خود را اعلام کنند. دوستم زنگ زد و گفت که آقای غفاری ۱۵ جا باید اجازه بدهند تا شما صحبت کنید. زمانی در شیراز مراسمی قرار بود که جهت مرحوم آیتالله طاهری اصفهانی برگزار شود. من را هم دعوت کردند. من بیش از ۵۰ سال به آقای طاهری ارادت داشتم. ایشان یک فقیه، ملا و مجتهد مسلم و باسواد، زجر کشیده و زندان دیده بودند. شهر را پر از پلاکارد کردند. روز قبل از انجام این مراسم، خانوادهاش زنگ زدند و گفتند که ببخشید، اگر خواستید، تشریف بیاورید ولی اجازه صحبت را به شما ندادند. میگویم چه کسانی اجازه ندادند، می گویند نهادهای سیاسی و امنیتی.
من در بین دانشگاهیان و نسل امروز جایگاه دارم. با اینکه سنم نزدیک به ۷۰ سال است ولی جوانان ۲۰ ساله بشدت هوادار من هستند. یکی دوبار، نه محض رضای خدا بلکه از سر ریا!، آمدم به خیابان تا تاکسی بگیرم. گفتم ببینم چه خبر است؟ اصلا وقت نشد که تاکسی پیدا کنم. شاید اغراق بدانید ولی ۲۰ تا ماشین ایستادند و صدا می کردند که حاج آقا سوار شوید. چند جوان بودند، دختر و پسر هم بودند میگفتند آقای غفاری تشریف بیاورید. گفتم که زن من گروه خونم به ظاهر شما نمیخورد. گفتند گروه فکری شما به ما میخورد. ما دنبال شرف ملی خودمان هستیم. مذهبی هم نیستیم. ما به کشور عزیزمان ایران مستقل می اندیشیم و ما شما را به این عنوان که خواهان کشور عزیزمان ایران بدون استبداد هستید، قبول داریم. هنگامی که سوار ماشین ارزش شدم، همه ارزش روسریهایشان را مرتب کردند. بدون اینکه من کلمه ای در این مورد حرف بزنم. خودشان مراعات کردند. یکبار آمدم مترو سوار بشوم تا سوار شدم، در مترو تظاهرات شد. هرکسی یک شعاری می داد.
از حرف شما این برداشت می شود که این حس را دارید که جامعه نگاه خوبی به بخشی از روحانیت ندارد؟
ما بداخلاقی می کنیم. خوش اخلاق نیستیم. گمان میکنیم که اسلام با بداخلاقی رشد کرده هست. اصلا و ابدا اینگونه نیست. برخوردهای ائمه ما با اعتراضات مردم بینهایت صمیمانه و مهربان بوده هست. روزی جهت صحبت بالای منبر رفتم. پا منبری ها هم اکثرا از نسل جوان بودند. یک آقایی بعد از صحبت به من گفت که آقای غفاری من ۲۰ سال است که با دین و اسلام و مذهب قهر بودم بعد از صحبت های امروز شما با دین آشتی خواهم کرد. من دو سه جمله از برخورد ائمه گفته بودم. امام حسن (ع) به هرحال و به هر شرطی و علی رغم میل ش صلح را پذیرفت. بقول مرحوم شریعتی: «صلح بر شکست خورده تحمیل می شود. هیچ شکست خوردهای خود به دنبال صلح نیست.» امام حسن (ع) صلح را پذیرفت. حجربن علی یکی از یاران بزرگوار امام بود هنگامی که به امام حسن می رسد، می گوید السلام علیک یا مذل المومنین. یعنی سلام بر کسی که با صلح خود مومنین را ذلیل کرد.
مشکل جدی ما این است که میترسیم به مردم آزادی بدهیم. یک مسئله دیگری هم وجود دارد و آن اینکه دو سواستفاده از این آزادی می شود. یکی از طرف خانمها هست. تا میگوییم آزادی، میگویند باریکلا؛ ما میخواهیم بیحجاب باشیم. از طرف دیگر هم تا میگوییم آزادی، دوستانمان میگویند که اینها بدنبال فساد هستند. نه؛ اصلا بحث فساد نیست. به من آخوند نمیآید که دنبال فساد باشم. ما دنبال این هستیم که مردم روزنامه داشته باشند و خبر خود را مطرح کنند.
اگر ما بودیم چه میکردیم؟ نظام ما بود چه میکرد؟ امام ولی چیزی نگفت. او را نشاند و با او حرف زد. بعد به او گفت بیا با هم به بیرون برویم. از دور سیاهی گلهای را دید. -شبیه این اتفاق را جهت امام صادق هم نوشتند.- امام پرسید که چه میبینی؟ گفت لکهای سیاه. امام گفت که اگر من به این تعداد آدم داشتم صلح را امضا نمیکردم. حجر میگوید از امام حسن جدا شدم و رفتم. گوسفندانی بودند به همراه چوپان. تعدادشان را شمردم. یا ۱۸ تا بود با چوپان نوزده تا. یا ۱۷ تا با چوپان ۱۸ تا.
ببینید؛ این برخورد درست هست. ما این برخوردها را نداریم. نمی گذاریم حرف بزنند. آنهایی هم که می خواهند حرف بزنند در بخشهایی عوام فریبی میکنند. البته این را باید بگویم. یک ملت باید ظرفیت آزادی را هم داشته باشد. ما ظرفیت گرفتن آزادی را هنوز بطور کامل بدست نیاورده ایم. به محض اینکه بخواهیم زیادی احساس آزادی کنیم از آن طرف بام می افتیم. ما باید ظرفیت آزادی را داشته باشیم. از حدود تجاوز نکنیم. همه کشورها حدودی را دارند. حالا بعضی از کشورها مثل کشور عزیزمان ایران ممکن است مذهبی و دینی باشند یا بعضی کشورها ناسیونالیستی باشند. بالاخره جهت مارکسیستهای دیروز، مارکسیست مرز بود. هر کاری میکردند نباید از چارچوب مارکس بیرون میآمدند. به هرحال اگر ما توانستیم هم ظرفیت آزادی پذیری مردم را اوج ببریم و هم ظرفیت آزادیدهی نظام به مردم را، ان شالله آینده خوبی خواهیم داشت.
این نگاه شما به مساله آزادی اجتماعی آیا همان نگاه آقای غفاری دهه ۶۰ است؟ شما خیلی راحت گفتید که کشف حجاب یک اعتراض اجتماعی است و مردم آمدند خشم خودشان را نشان دهند. ولی در همان سالهای دهه ۶۰ بعضی رفقای شما قیجی دست میگرفتند و موهای زنان را قیچی می کردند. این نگاه شما همان نگاه دهه شصتی است یا نه عوض شده است است؟ آیا نیاز می بینید که سیستم، خود را با نسل تازه به روز کند؟ اتفاقا کشف حجاب هم از سوی نسل جدیدی انجام شده است که هیچ درکی از انقلاب ندارند و الان خیلی راحت به شما می گویند که ابراز پشیمانی کنید و بگویید که اشتباه کردید.
اولین کسی که در کشور عزیزمان ایران قیچی را راه انداخت و موهای زنان را خودش قیچی میکرد، اکبر گنجی بود. اکبر گنجی که امروز سوپر مدافع آزادی شده، فقط دروغ می گوید. گنجی سیستم و مانیفست فکری سالم و درستی ندارد. از چی دفاع می کند نمی دانم! تعبیر سیاسی این حرکت می شود، آنارشیست. آقای اکبر گنجی آنارشیست واقعی هست. من مسئله شخصی با او ندارم و او نیز مسئله شخصی با من ندارد. ایشان کسی بود که قیچی دست می گرفت و جلوی دانشگاه و مجلس موهای هر خانمی را که می دید پیداست قیچی می کرد.
مسئولیت او در آن وقت چه بود؟
انصار حزب الله بود. در میان حزب الهی ها بود. قیچی دست ارزش بود. ولی ما هیچگاه این کار را نکردیم. همان موقع هم دفاع نکردیم. ما اعتقاد بودیم که باید قانون در این مورد صحبت کند. من از کسانی بودم که خواستار طرح عنوان حجاب در قانون بودم. طرح دادیم و بی حجابی را جرم تلقی کردیم. آن موقع حصار نظارت استصوابی هم به این شکل نبود. یعنی واقعا نیروهایی در مجلس اول و دوم و سوم بودند که سطح بالایی از آزادگی را داشتند و غیروابسته به جناح خاص و باندهای سیاسی امروز بودند. من خودم بعنوان یک آدم آزادیخواه انقلابی که زجر زیادی کشیدم تا انقلاب پیروز شده است هست، به همراه تعداد دیگری از نمایندگان، این عنوان را به مجلس آوردیم و قانونی کردیم. گفتیم رای بدهید و اگر هم از سوی شورای نگهبان رد شد ایراد ندارد. ولی به تصویب رسید. حرف ما این بود که این نظام باید با بد حجابی و بی حجابی برخورد کند. البته در نظامی که مجموعه ای از سیستم ها است در عین اینکه کسی در کار کسی دخالت ندارد ولی با یکدیگر در انجام کار هماهنگ هستند. حال اگر شما این سیستم را در بخشی تقویت کردید، تنها بخشی از آن رشد خواهد کرد.
ورود به سیاست و قدرت بسیار خطرناک هست. قدرت جهت کسانی که از درون زلال نشده اند، خطرناک هست. کاری هم به دین و مذهب ندارم در همه جای دنیا هم این عنوان صدق می کند. قدرت جهت انسان هایی که زلال دینی و مذهبی نشدهاند بدترین عامل فساد هست. ما روحانیون، ما عمامه بهسرها سالیان سال مدعی این بودیم که با پرهیزگاری زندگی می کنیم و چشم به مال مردم نداریم، عابدانه و زاهدانه واکنشها می کنیم، چشممان دنبال ناموس و مال مردم نیست، اصلا توجهی به مال دنیا نداریم و در حدی که زنده بمانیم، پول به دست می آوردیم. مراجع بزگ ما که از دنیا رفتند در اوج اقتدار همهشان بدهکار از دنیا رفتند.
شما هنگامی که میتوانید از حجاب در این نظام اجتماعی بخوبی دفاع کنید که توانسته باشید با فقر مبارزه کرده باشید. هنگامی که با اشرافی گری و سمبل اشرافیت خوب مبارزه کردید با بی حجابی هم خواهید توانست مبارزه کنید. هنگامی که در خیابان راه می روید ۱۶ بنز را دنبال خود راه نیندازید. هنگامی که ۱۶ بنز به دنبال شما تحت بهانه حفاظت راه بیفتد، نتیجه اش همین میشود.
بقول آیتالله بهشتی و منتظری، بگذارید شما را بکشند هیچ عیبی ندارند. ۴ نفر از شماها کشته شوید ۴۰ تا همانند شما میروید. حفاظت ها بهانهای جهت اشرافی زیستن ما شده است بود. ماشین پشت ماشین. جهت چه؟ یکی مسئول است که جهت شما چای بیاورد، یکی دیگر جهت شما میوه بیاورد و… این سیستم، سیستم اشرافی گری هست. اعیانی و تضاد طبقاتی در جامعه هست. شما این ها را حل کنید، مساله حجاب را هم حل کنید. نه اینکه بیایید یک گوشه اسلام را بگیرید و بقیه سیستم هر چه شد، شد. بیایید جلوی رانت را بگیرید، بیایید جلوی دزدی ها را بگیرید. بیایید جلوی سو استفاده را بگیرید، جلوی اجحاف در دستگاه های دولتی و غیردولتی را بگیرید. جلوی تناقض ها را بگیرید. آیا فلان شرکت مالیات ندهد و به هیچ جا هم پاسخگو نباشد. فقط تحت عنوان اینکه من یک مقام بالاتر را دارم و تنها با او حرف می زنم و به نظام و سیستم جواب نمی دهم. نتیجه اش این می شود که می بینید.
در ایام فاطمیه در و دیوار را سیاهپوش کنیم. تا ساعت ۲ نیمه شب در هیات بمانیم و مادرها و پدرها هم منتظر فرزند ها. اصلا نمی دانند فرزند های ارزش کجا هستند. کدام دین گفته که پدر و مادر را آزار دهید؟ یا به عنوان نمونه تا نیمه شب بلندگوی هیات را روشن می گذارند. کدام دین میگوید که مردم را آزار دهید و تا نیمه شب فریاد حسین حسین سر بدهید؟ در اسلام جهت صدای بلند فقط یک چیز استثنا شده است هست، دومی هم ندارد و آن اذان هست. اصلا خود کلمه اذان به معنی اعلان هست. حتی قرآن خواندن با بلندگو هم جایز نیست. در دین ما مسجد تعریف دارد. مسجد جهت نماز خواندن هست. اگر شما در وقت نماز، قرائت قرآن گذاشتید و قرآن خواندن شما مزاحم مردم شد، حرام هست. بخدا قسم نه از موضع آخوندی و یک طلبه، از موضع یک دین شناس می گویم که دین اسلام دین بسیار قشنگی هست. به شرط اینکه هرچیزی سر جای خودش قرار بگیرد.
شما از روحانیونی هستید که ارتباط خوبی با مردم دارید. حتی گفتید در مسجدی که حضور دارید از مردم خواستید که پشت تریبون بیایند و از پرسشها خودشان بگویند. خیلی از روحانیون اینگونه نیستند و در واقع فاصلهای بین آنها و مردم وجود دارد. این فاصله گرفتن از مردم از کجا شروع شد؟ این فاصله آنقدر زیاد شده است که هنگامی که اقدامی مقل اقدام آیتالله آلهاشم در برداشتن نرده بین مردم و امام جمعه صورت می گیرد بسیار مورد استقبال قرار می گیرد. ورود روحانیون به سیاست میتواند کلید این فاصله را زده باشد؟
من ابتدا به ریشه این کار برمیگردم. بعد از انقلاب، حرکت های تروریستی چیریکهای فدایی خلق، فرقان و منافقین شروع شد. همین عنوان سه عامل مهم ایزوله کردن روحانیون بود. به این شکل که پاسدار و محافظ داشته باشند. طبیعی هم بود که با این اقدام فاصله ایجاد خواهد شد. فکر میکنم خود من ۱۴ تا ۱۵ بار ترور شدم.
یک جا گفته بودید ۲۶ بار!
نزدیک به ده بار هم مورد ضرب و شتم جدی قرار گرفتم که مجموعا میشود ۲۶ بار. ولی با اسلحه ۱۵ بار به من حمله شد. حالا اینکه خودم مقداری زرنگ بودم و دورههای چریکی دیده بودم بماند. این باعث می شد که چندین پاسدار جهت محافظت من بگذارند. طبیعی است که آرام آرام این کار تبدیل به یک خلق میشود. من خودم چندشم می آمد.
یکی از آقایانی که در پادگانی که سکونت داشتیم همسایه مان بود، خودش در بنز و در صندلی عقب مینشست و یک ماشین هم عقب تر بود و با اسلحه مسلسل به دنبال او میرفتند. من که خودم در ترساندن جانی بودم از این حالت بدم میآمد. میگفتم خب بگذارید ما را بزنند. ۲۰ نفر از ما را می زنند، دو هزار نفر را که نمیزنند. ما اعتقاد بودیم که با کشته شدن رشد میکنیم. الان هم معتقدیم. مظلوم کشتن، رشد میآورد. این یک تئوری جهانی هست. اعدام مظلومانه کسی، نه تنها اندیشهاش را از بین نمیبرد بلکه او را رشد میدهد.
مگر امام حسین کشته نشد؟ همه یارانش هم کشته شدند. تنها امام سجاد کشته نشد که او هم بیمار بود و قابل تکان خوردن هم نبود. البته به مدت سه روز بود و بعد سالم شد. این عوام که می گویند امام زین العابدین بیمار، اصلا این خبرها نیست. آن سه روز تقدیر بود که امام زنده بماند. به هرحال، مگر اندیشه امام حسین بعد از شهادت او مرد؟ گاندی هنگامی که استقلال هند را اعلام کرد یک مصاحبه دیدنی دارد. از او می پرسند که این همه زحمت و تلاش را در کدام کتاب خواندی؟ گفت من از کاری که امام حسین مسلمانان انجام داد کپی برداری کردم. یک هندوی بت پرست این را می گوید. شیعه نیست، مسلمان نیست، در کشور شیعه هم بزرگ نشده در کشوری بوده که اکثریت مردم آن بت پرست و گاوپرست و سنگ پرست و … هستند. روحیه حسین، گاندی می سازد.
بنابراین حرف اول من این است که این ترورها کار خود را کرد و بخش وسیعی از ما آخوندها را به ایزوله فرستاد. آن امام جماعت فلان مسجد که هشتش گروی نهش هست، هم دلش میخواست که دو تا پاسدار محافظ داشته باشد.
پاسخ پرسش من را ندادید، ورود روحانیون به سیاست میتواند کلید این فاصله را زده باشد؟
ورود به سیاست و قدرت بسیار خطرناک هست. قدرت جهت کسانی که از درون زلال نشده اند، خطرناک هست. کاری هم به دین و مذهب ندارم در همه جای دنیا هم این عنوان صدق می کند. قدرت جهت انسان هایی که زلال دینی و مذهبی نشدهاند بدترین عامل فساد هست. ما روحانیون، ما عمامه بهسرها سالیان سال مدعی این بودیم که با پرهیزگاری زندگی می کنیم و چشم به مال مردم نداریم، عابدانه و زاهدانه واکنشها می کنیم، چشممان دنبال ناموس و مال مردم نیست، اصلا توجهی به مال دنیا نداریم و در حدی که زنده بمانیم، پول به دست می آوردیم. مراجع بزگ ما که از دنیا رفتند در اوج اقتدار همهشان بدهکار از دنیا رفتند.
پدر من از جمله همین کسان بود. مرجع هم نبود، آخوند ملا بود. هنگامی که از دنیا رفت تا خرخره بدهی داشتیم. به بقال و عطار و نانوا و دکتر و بیمارستان و… هرکسی که دور و برمان بود از ما طلب داشت. درست هم می گفتند. پدر من به همه بدهکار بود. این در حالی است که به شدت مورد اعتماد مردم بود. پول مردم نزد او بود. پدر من گاهی اوقات نقش بانک را جهت خیلی ها داشت. بنابراین پول زیادی نزدش بود.
مردم از یک آخوند در این وقت چه انتظاری دارند. آن آخوند را دیدند که به انقلاب روی آوردند. آن آخوند را دیدند که می گفتند توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد. در ۱۷ شهریور جلوی چشم من هزاران نفر را کشتند. من اگر در هوا نخزیده بودم زنده نمیماندم. مامور شهربانی اسلحه اش را گرفته بود و به داخل هوا شلیک میکرد. اینکه چطور تیرش به من نخورد را نمیدانم. مردم این آخوندها را دیده بودند. ناگهان میبینند که ما به شکل دیگری زندگی میکنیم. طبیعی است که باورهای مردم از بین میرود. یک عنصر بسیار مهم در این قضیه ورود روحانیون در امر قدرت بود. اگر ما می توانستیم که به قدرت وارد شویم ولی لکه قدرتخواهی را بر دامن خودمان تثبیت نمیکردیم، یعنی شروع به بدگویی از دیگران و تعریف از خود نمیکردیم خیلی خوب بود.
سال ۱۳۴۷، من از دبیرستان فارغ التحصیل شدم. دارالفنون درس می خواندم و با معدل بسیار بالایی هم قبول شدم. البته پدرم هم نقش فراوانی داشت. اعتقاد بود که من باید چند زبان بیگانه بلد باشم در حدی که بتوانم صحبت کنم. به عنوان نمونه زبان انگلیسی را که به خوبی بلدم بخاطر همین تشویق های پدرم بود. تشویق که البته چه عرض کنم، اگر نمی خواندم تنبیه می شدم. در همان سال باید کنکور عضویت می کردم. هزینه عضویت ۵۰ تومان بود. پدرم نداشت که بدهد. مادرم گفت که این همه پول نزد تو است ۵۰ تومان از آن را به او بده، ثبتنامش دیر میشود. پدرم گفت ندارم، آنها پول مردم هست. نمیتوام به آنها دست بزنم. من عضویت نکردم تا اینکه روز آخر عضویت کنکور فرارسید.
یک دایی روحانی روشنفکر دارم که هنوز هم زنده هست، زبان فرانسه هم بخوبی بلد است و درس خوانده هم هست. به من گفت پسرخواهر، کنکور عضویت کردی؟ گفتم حاج آقا پول نداشت که به من بدهد. گفت امروز روز آخر هست. ۵۰ تومان از جیب خودش به من داد گفت به منزل برو و مدارکت را بردار به دانشگاه پایتخت کشور عزیزمان ایران برو و عضویت کند. من با عجله به منزل آمدم و مدرک دیپلمم را برداشتم و به دانشگاه رفتم. به گونه ای که هنگامی که وارد دانشگاه شدم، در دانشگاه را بستند. من آخرین نفری بودم که جهت عضویت رفته بودم. همان سال من نفر اول کنکور کشور شدم. خودم هم خبر نداشتم. روزنامه اطلاعات و یا کیهان بود که عکسم را چاپ کرده بود. یادم نمی رود؛ یک خانمی روبه روی منزل ما سکونت داشت، زن بی حجابی هم بودند ولی جهت نماز به مسجد میآمدند. مذهبی به آن معنا که گمان کنیم نبودند ولی جهت نماز میآمدند و پای صحبتهای پدر من هم مینشستند. در خیابان هنگامی که من را دیدند اگر مانع نشده بودم من را در بغل میگرفتند. گفت ببین این روزنامه را. در صفحه اول اسم و تصویر من بود. شاگرد اول کنکور کل کشور شده است بودم.
حال مردم از یک آخوند در این وقت چه انتظاری دارند. آن آخوند را دیدند که به انقلاب روی آوردند. آن آخوند را دیدند که می گفتند توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد. در ۱۷ شهریور جلوی چشم من هزاران نفر را کشتند. من اگر در هوا نخزیده بودم زنده نمیماندم. مامور شهربانی اسلحه اش را گرفته بود و به داخل هوا شلیک میکرد. اینکه چطور تیرش به من نخورد را نمیدانم. مردم این آخوندها را دیده بودند. ناگهان میبینند که ما به شکل دیگری زندگی میکنیم. طبیعی است که باورهای مردم از بین میرود. یک عنصر بسیار مهم در این قضیه ورود روحانیون در امر قدرت بود.
اگر ما می توانستیم که به قدرت وارد شویم ولی لکه قدرتخواهی را بر دامن خودمان تثبیت نمیکردیم، یعنی شروع به بدگویی از دیگران و تعریف از خود نمیکردیم خیلی خوب بود. امام چند بار به ما نهیب زد. فرمود که تا مهذب نشدهاید، قدرت جهت ما سم مهلک هست. قدرت چیز بدی هست. امام هرگز اجازه نداد که در منزلش سم حشره کش بزنند. هر لحظه می گفت توری بزنید که داخل نیایند. نه اینکه بیایند و بکشند. روحانیت ما خیلی باشرف زندگی کردند.
البته اعتقاد دارم که بعضی پرسشها در بین بقیه مردم خود را نشان نمیدهد. خدا به ما رحم کرد که خاوری آخوند نبود. اگر آخوند بود، مردم ما هر عمامه را میدیدند چه میکردند؟ ولی الان اگر صد تا خاوری را در خیابان ببینند کسی کاری ندارد.
فکر می کنید که آیا چنین دیدگاهی به طیف روحانیت به وجود آمده است؟
چون ما مدعی بودیم قشر ممتاز اخلاقی و اجتماعی هستیم. مردم توقع زلالی از ما دارند. توقع زندگی راحت غیراشرافی دارند. اینکه ما میزی داشته باشیم که روی آن چند رقم غذا بچینند از ما توقع نمی رود. من به نهجالبلاغه ارادت خاصی دارم. پشت چراغ قرمز هم که میمانم این کتاب را باز میکنم و میخوانم. در این کتاب صحنه های عجیبی هست. علی به منزل یکی از دوستانش دعوت می شود. حیاط بزرگی دارد. به دوستش می گوید که تو به این منزل بزرگ در قیامت محتاج تری تا در این دنیا. ولی اگر در این منزل بزرگ بتوانی فقرا را جمع کنی، اطعام کنی و به پرسشها مردم پیگیری کنی همین منزل در قیامت دستگیر تو خواهد بود. او در پاسخ می گوید که من برادری دارم، که دنیا را رها کرده و با یک عبا به یک گوشه ای رفته هست. حضرت فرمود: بروید او را بیاورید. حضرت به او فرمود: ای دشمنک جان خودت، آیا چیزهایی را که خدا بر تو حلال کرده مگر بدش میآید که تو در زندگی آن را مصرف کنی؟ این چه کاری است که میکنی؟ برو مانند سایر مردمان زندگی کن. خوش حالی و رفاه و زندگی داشته باش. این چه کاری است؟ آن مرد به علی میگوید شما من را به چیزی امر میکنی که خودت به آن چیز عمل نمیکنی. حضرت فرمود: تو مثل من نیستی. من امیر مردم هستم. خدا از حاکمان پیمان گرفته است که مانند ضعیفترین مردم زندگی کنند. این صحنه ها است که مردم را به علی ارادتمند می کند.
در جنگ صفین معاویه در حال شکست خوردن بود و با عمروعاص مشورت می کند. او به معاویه می گوید ما شکست می خوریم. معاویه میگوید نه پشت ما به شام قرص هست. او میگوید علی هنگامی که به شام وارد شود همه علیه تو خواهند شد. معاویه میگوید چرا؟ عمروعاص پاسخ میدهد که مردم ۱۸ ماه از علی قدرت همراه با عطوفت دیدند. هرجا پا بگذارد مردم حامی او خواهند بود ولی از ما ندیدند. حتی اگر به شام پایتخت قدرت ما بیاید مردم ما را دست بسته تحول سپاه علی می دهند. چون از او مهربانی در اوج اقتدار دیدند. این جهت نظام روحانیت وجود داشت. آیا امروز اینگونه هستیم؟ چقدر؟ ما باید در این موارد تجدیدنظر جدی کنیم.
خیلی از پرسشها را نمی توانم باز کنم. ما با یک روش هایی عمل کردیم که به شدت هم بیمایه شدیم. روحانیت ما به شدت بی مایه می شود. هیچکس ما را نقد نمیکند ولی خودمان میتوانیم که خودمان را نقد کنیم. الان در هر شهری یک حوزه علمیه راه انداختیم. معلوم است که آخوند بیسواد تربیت می کنیم. سابق بر این تنها در چند شهر حوزه داشتیم. مشهد، شیراز، تبریز، اصفهان، پایتخت کشور عزیزمان ایران و قم. الان تنها در پایتخت کشور عزیزمان ایران ۵۰ حوزه علمیه هست. ولی آیا ۵۰ استاد داریم؟ نداریم. درس ما هم تمجید و تعریف از این آقا و آن آقا و …پیرو فرمایش ملوکانه است.
این را بدانید که تملق و چاپلوسی اگر در حکومت آمد و به خصوص دامن روحانیت را گرفت، این قشر را بیچاره خواهد کرد. نباید اجازه بدهیم تملق و چاپلوسی بر ما مسلط شود. یک صحبت می کنیم ۱۶ بار در آن دعا کنیم و ۷۰۰ نفر را اسم ببریم.
برای همین ما آخوند بیسواد تربیت میکنیم. مردم مگر بیکارند که به دنبال آخوند بیسواد راه بیفتند؟ مگر مردم اینقدر سطح ارزش پایین است؟ آن هم در زمانی که علم اینقدر پیشرفت کرده و میتوان گفت که هر کسی از اخبار دنیا خبر دارد. مگر ما میتوانیم با آخوند بیسواد دین مردم را حفظ کنیم؟ مگر با آخوند کم سواد میتوانیم علاقه مردم به روحانیت را حفظ کنیم؟ باید به سمت آخوند درس خوانده برویم و آرام آرام هم قدرت را به صاحبان قدرت واگذار کنیم. منتهی مسئله ما این است که صاحبان قدرت ما تمرین نگه داشتن قدرت متدینانه و انسان مدارانه را کم دارند. بارها گفتم که عالی ترین فرزند های ما تا پستی در حکومت ندارند خوب هستند ولی به محض پست گرفتن زورشان می آید که به تلفن ارزش جواب بدهند.
صاحبان قدرت یعنی افرادی غیر از روحانیت؟
بله.
یعنی معتقدید که الان در دوره ای هستیم که روحانیون باید از قدرت فاصله بگیرند؟
باید فاصله بگیرند ولی به این معنا که روحانیت گارانتی اجرای درست قدرت بشود که البته لازمه اش این است که آزاداندیش باشند. خیلی اصرار دارم که بگویم ریشه ما را تملق خواهد خشکاند. چاپلوسی و نان به قیمت روز خوردن ریشه ما را خواهد خشکاند. کما اینکه دنیا این را فهمید. آیا انقلاب کبیر فرانسه رخ داد؟ علت رنسانس چه بود؟ انزجار مردم از کلیسا و کشیش و پاپ و اسقف و کاردینال و آن احکام متضاد با علم بود. نیوتن را اعدام می کنند، گالیله را گردن می زنند ولی بعد از چند گالیله هزار گالیله دیگر رشد میکنند و بساط کلیسا و .. را جمع می کنند. به حدی که دین به کلیسا می رود و در همان جا حبس می شود. دین در اروپا فقط در کلیسا مانده هست. در بیرون کسی به آن کاری ندارد. دین در مراودات اجتماعی غرب کاری ندارد و بی خاصیت است.
اما اسلام این را نمی گفت. اسلام اعتقاد بود که دین فقط جهت مسجد نیست. جهت کوچه، بازار و خیابان هم هست. حضرت امیر گاهی به بازار کوفه می آمدند و راه می رفتند و با صدای بلند در این بازار داد می زدند و می گفتند: مردها تاجر، اول مساله تجارت را یاد بگیرید و بعد تجارت کنید. حلال و حرام و ربا و .. را یاد بگیرید و بعد کاسبی کنید.
بد نیست که این را بگویم که یک اصفهانی در همین بازار کوفه حجره داشت. حضرت امیر بدنی درشت داشته اند که البته این درشتی ذاتی بود. مرد اصفهانی از دور هنگامی که می دید که حضرت علی می آید داد می گفت: جاء مرد شکمبه. یعنی آن آقا گنده آمد. یک روز این مرد متوجه نمی شود که حضرت علی پشت سر او ایستاده هست. هنگامی که داد می زند، حضرت امیر با مهربانی به او سلام می کند. می گوید خب چه کنم، استخوانم درشت است.
این امام در دل می نشیند. این است که بعد از هزار و چند صد سال آن دانشمند مسیحی می گوید که ای سرنوشت تو را چه می شد که هر هزار سال یک علی تحویل جامعه می دادی؟ با این عدالت، قدرت، مهربانی و اخلاق هر هزار سال یکی تحویل دنیا می دادی. توجه کنید در سایه چنین رفتاری است که تشیع مانده هست. چون حرف جهت گفتن داشت. مارکسیست جهت چه مرد؟ چون حرف جهت گفتن نداشت. حتی امروز سرمایه داری در حال مردن هست. چون با همه اقتدارش حرفی جهت گفتن ندارد. ولی اسلام و بخصوص تشیع حرف جهت گفتن دارد. حرف آن را چه کسی باید می زد؟ اندیشمندان آن. صورت بلند اندیشمند شیعی هم روحانیت هست. باید بداند و باور کند که حفظ و نگهداری دین به مراتب زیاد از حفظ و نگهداری قدرت می ارزد. چون قدرت منهای دین باتوم و شلاق و پرشدن زندان هاست. قدرت هنگامی که با دین آمیخته شد عطوفت و مهربانی و اخلاق می آورد. قدرت خشن نمی شود. چاپلوس پرور نمی شود. حضرت امیر بگونه ای صحبت کرد که مردم خوششان آمد. در جلسه ای یکی بلند شد و از علی تعریف کرد. حضرت گفت بنشین. با تعریف و تمجید از من دورم جمع نشوید. با من با ادبیاتی که با ستمگران سخن می گویید، سخن نگویید.
من موقعی خدمت مقام رهبری رفته بودم این داستان البته جهت سال ۸۴ هست. آقایی از اصفهان آمده بود و به همراه خود دیوان شعری داشت که شعری هم جهت آقای خامنهای گفته بود، با این ابیات شروع می شد که« علی ای اعلاتر از اعلا/ ولی ای والاتر از والا» آیت الله خامنه ای هم موضع خوبی گرفتند و فرمودند این چرت و پرت ها چیست که گفتی؟ دفترت را جمع کن.
یعنی معتقدید که چاپلوسی اوضاع کشور را به این مراحل کشاند که از حامیان روحانیت کم شده است است؟
این را بدانید که تملق و چاپلوسی اگر در حکومت آمد و به خصوص دامن روحانیت را گرفت، این قشر را بیچاره خواهد کرد. نباید اجازه بدهیم تملق و چاپلوسی بر ما مسلط شود. یک صحبت می کنیم ۱۶ بار در آن دعا کنیم و ۷۰۰ نفر را اسم ببریم. من در دوره دولت احمدی نژاد یک جا صحبت کردم، وزیر آموزش و پرورش هم در آن جلسه بود. در آخر هم دعا کردم: خدایا مسلمان ها را یاری کن و هر کس به این مردم خدمت می کند را یاری کن. هنگامی که آمدم پایین، آقای وزیر ایستاده بود و مدیر کل آموزش پرورش پایتخت کشور عزیزمان ایران که در کنار او بود و یک چفیه هم روی دوشش بود رو به من گفت: یک ساعت منبر رفتی مقام معظم رهبری را دعا نکردی؟
او می خواست خودشیرینی کند. بالاخره من هم بلدم. او اگر رند است من از او رندترم. گفتم ببخشید مشخص است شما آقای خامنه ای را به مسلمانی هم قبول ندارید، مگر من نگفتم خدایا مسلمان ها را یاری کن؟ بعد آقای خامنه ای را دعا کردم. تو که می گویی دعا نکردم یعنی به مسلمانی هم ایشان را قبول نداری. مگر من نگفتم هر کس به این مردم خدمت می کند خدایا او را یاری کن؟ بعد تو معتقدی آقای خامنه ای به مردم خدمت نمی کند.
ما به این نحو به دنده چاپلوسی افتاده ایم. اساسا ما هنگامی که حکومت را مقدس جلوه دادیم فاتحه مان را خواندیم. حکومت به هیچ وجه امر مقدسی نیست و حاکمان نباید مقدس باشند. چه کسی گفته وزیر باید مقدس باشد. آیا باید هنگامی که وزیر آمد همه دست به سینه بلند شوند؟ اصلا وزیر در زبان عربی یعنی باربردار، وزر یعنی بار. «لاتزرو وازره وزر اخری»، بار برنمی دارد هیچ کس بار هیچ باردار دیگری را. آقای وزیر هم یک آدمی مثل همه آدم هاست. ما قرار نبود چنین حکومتی داشته باشیم. ما قرار شد حکومتی بسازیم مردم آن را دوست داشته باشند و عاشق آن باشند. جهت حکومت جان فدا کنند نه اینکه کنار بایستند و ببینند حاکمیت به جان هم افتاده اند و همه دارند افشا می کنند.
نقل بی ادبانه ای است ولی دلم میخواهد منتشر شود. یک آقایی دو مهمان داشت هر دو روحانی بودند و این دو با هم مسابقه داشتند. روحانی اول رفت جهت وضو، میزبان از روحانی دیگر پرسید این چطور آدمی است؟ گفت به اندازه الاغ هم سرش نمی شود. دومی جهت وضو رفت. از اولی نیز همین پرسش را پرسید که در جواب گفت: چیزی بارش نیست. گاو از این زیاد می فهمد! صاحبخانه هر دو را شنید. وقت ناهار یک سینی بزرگ پر از یونجه و جو آورد گفت بفرمایید ناهار. اینها به هم نگاه کردند و پیش خود گفتند آیا به ما توهین کرد. صاحبخانه گفت این یکی گفت شما الاغی جو آوردم شما هم گفتید آن یکی گاو است یونجه آوردم. شما خودتان گفتید، غذایتان هم همین است.
مشکلات ما از اینجا ناشی می شود. به جان هم می افتیم و افشاگری می کنیم. به جای اینکه پرسشها را مهار کنیم. هر چه را که می دانیم که نباید بگوییم. دهانمان را باید ببندیم و به اصلاح ساختار در درون بپردازیم. مسوولان عالی نظام باید یکی یکی اینها را سین جیم کنند، حرف بزنند و پرسشها را بفهمند. این بار برنامه انتخابات آقای روحانی که بود من به شدت عصبی شده است بودم. هیچ کدام حتی آقای روحانی برنامه های سایر کاندیداها را نقد نکردند. اصلا هیچ کدام برنامه ای نداشتند. این به آن گفت تو گازانبری برخورد کردی، آن یکی گفت سال ۸۸ تو خودت همه کاره بودی، آن یکی گفت تو لوله کردی و اگر امروز ما به حرف تو گوش کرده بودیم کشور پر از لوله شده است بود و …
کاندیداهای ریاست جمهوری باید برنامههای یکدیگر را نقد می کردند. آیا این روش درست است که آقای احمدی نژاد تصویر ناموس یک فرد که در حد نخست وزیر کشور عزیزمان ایران در ۸ سال دفاع مقدس بوده و فداکارانه زحمت کشید را نشان بدهد و بگوید این زن را میشناسی؟این مفاحشه بود. فحش دادن بود. کاندیداها باید برنامه بدهند و یکدیگر را نقد کنند. ما طی این سالها فقط نقد فحاشانه داشتیم. هر کس به دیگری فحش بدهد. هر کس هم آمد به ما گفت آقای غفاری عمامه ات یک مقدار بد شده، تمیز نیست، محاسنت مرتب نیست و … فوری او را به انگلیسی بودن، پسردایی صدام بودن و … متهم کنیم. این روش ها به شدت جهت ما خطرناک است.
واژه های کلیدی: انقلاب | خیابان | انقلابی | روحانیت | اخبار سیاسی و اجتماعی