بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز اخبار حوادث فکر نمی‌کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    پدر، خود را روی کاپوت ماشین انداخته بود و با مشت به شیشه می کوبید. فریاد می کشید «نگه دار… فرزند ام تو ماشینه… فرزند ام تو ماشینه» سارق ولی پایش را روی گاز

    فکر نمی‌کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    فکر نمی کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    عبارات مهم : آژانس

    پدر، خود را روی کاپوت ماشین انداخته بود و با مشت به شیشه می کوبید. فریاد می کشید «نگه دار… فرزند ام تو ماشینه… فرزند ام تو ماشینه» سارق ولی پایش را روی گاز گذاشته بود و ویراژ می داد. سرعت اوج و حرکات مارپیچ باعث شد برف پاک کن های پراید کنده شود و پدر از روی کاپوت روی زمین بیفتد. خون از دستانش سرازیر شده است بود، دوباره برخاست و با تمام قدرت فریاد کشید و دنبال ماشین دوید، ولی سارق توقف نکرد و ماشین پیش چشمان بهت زده پدر، دور شد.

    فکر نمی‌کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    او کودک هشت ماهه اش بنیتا را لحظه ای در ماشین رها کرده بود تا در پارکینگ را ببندد. طولی نکشید تمام اینستاگرام، تلگرام، شبکۀ اجتماعی فیس بوک و … از تصویر بنیتا پر شد و پلیس جهت پیدا کردن او عملیات خود را شروع کرد، ولی آخر بعد از شش روز جست وجو، پیکر بنیتا در خودروی دزدی شده است پدرش کشف شد. سارق، ماشین را در یکی از خیابان های پرتردد مامازند پاکدشت رها کرده بود. محمد ۲۷ ساله به برنامه رادیویی «یک پرونده یک روایت» می گوید: «۱۲ سال است شیشه مصرف می کنم. آن روز جهت تهیه مواد به مشیریه رفته بودم که ماشین را دیدم. هنگامی که آن را رها کردم، با خودم گفتم حتما یک نفر فرزند را داخلش می بیند.» مشروح این گفت وگو را در ادامه بخوانید:

    اولین بار در چند سالگی به زندان افتادی؟

    پدر، خود را روی کاپوت ماشین انداخته بود و با مشت به شیشه می کوبید. فریاد می کشید «نگه دار… فرزند ام تو ماشینه… فرزند ام تو ماشینه» سارق ولی پایش را روی گاز

    در ۱۷ سالگی به جرم سرقت.

    چند فقره سابقه داری؟

    پنج فقره. از سال ۸۸ به جرم سرقت، درگیری، مواد مخدر و دزدی داخل خودرو.

    آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟

    فکر نمی‌کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    دی ماه ۹۵ با قرار وثیقه از زندان بیرون آمدم. پدرم ۱۷ ماه دنبال پرونده ام نیامد تا شاید در زندان اصلاح شوم.

    چند سال است شیشه مصرف می کنی؟

    همان اول راهنمایی که مدرسه را رها کردم. از ۱۲ـ ۱۰ سال پیش هم شیشه مصرف می کنم تا الان که ۲۷ سال دارم.

    پدر، خود را روی کاپوت ماشین انداخته بود و با مشت به شیشه می کوبید. فریاد می کشید «نگه دار… فرزند ام تو ماشینه… فرزند ام تو ماشینه» سارق ولی پایش را روی گاز

    هزینه مواد را چطور تامین می کردی؟

    موتورسازی کار می کردم. از شش سال پیش هم دزدی را شروع کردم.

    فکر نمی‌کردم کسی بنیتا را پیدا نکند!

    با مهدی چطور آشنا شدی؟

    یک سال و نیم پیش سر خرید مواد با هم دوست شدیم.

    او پیشنهاد دزدی ماشین را داد؟

    بله، جهت خرید روانگردان شیشه به مشیریه رفته بودیم که چشممان به ماشین روشن افتاد که کنار خیابان و در پنج متری منزل پارک شده است بود. می خواستیم بقیه راه تا محل خرید مواد را پیاده نرویم جهت همین تصمیم به دزدی گرفتیم. قرار شد مهدی دم در منزل بایستد تا اگر صاحب ماشین آمد، مانع او شود.

    تو چه کار کردی؟

    من سوار ماشین شدم ولی تا پشت فرمان نشستم، پدر بنیتا سر رسید و خودش را روی کاپوت انداخت. با مشت روی شیشه می زد و فریاد می کشید.

    چه می گفت؟

    نگه دار… فرزند ام… فرزند ام…

    متوجه وجود بنیتا در ماشین شدی؟

    نه، از ترسم متوجه نشدم. ۱۵۰ متر دورتر، هنگامی که هنوز در منطقه مشیریه بودم صدای گریه فرزند درآمد. آنجا فهمیدم.

    چه کار کردی؟

    اول بزرگراه آزادگان به مهدی زنگ زدم. گفت فرزند را ول کن. گفتم چطور ولش کنم؟ کوچک هست. قرار شد همدیگر را در افسریه ببینیم، ولی هنگامی که آنجا رسیدم، مهدی نیامده بود. دوباره زنگ زدم گفت بیا قیامدشت.

    آن موقع بنیتا چه شرایطی داشت؟ گریه می کرد؟

    نه، آرام شده است بود.

    سر قرار چه گذشت؟

    قیامدشت، سر چهارراه اول ایستادم و مهدی را سوار کردم. عقب را نگاه کرد و فرزند را دید. گفت او را به آژانس تحویل بده تا پیش خانواده اش ببرند. گفتم آژانس از کجا بیاورم؟ گفت خب به تاکسی خطی بده. آن هم نمی شد. دست آخر گفت من می روم، فرزند و ماشین را گوشه خیابان رها کن.

    چیزی از ماشین دزدید؟

    ضبط ماشین و دو سه تا عینک و آچار برداشت. بعد سوار ماشین یکی از دوستانش شد که تا آنجا آمده بود. سپس من به سمت حصارامین راه افتادم و مهدی و دوستش هم دنبالم آمدند تا اگر گشتی پلیس دیدند، خبرم کنند.

    گشتی پلیس دیدید؟

    مهدی یک بار زنگ زد گفت ماشین پلیس دنبالت هست، ولی من هرچه نگاه کردم، ماشینی ندیدم.

    ماشین و بنیتا را کجا رها کردی؟

    به سمت مامازند پاکدشت رفتم. ماشین را جلوی یک ابزارفروشی گذاشتم. آنجا میوه تره بار زیاد دارد. یک استخر هم آنجا هست.

    شرایط بنیتا چطور بود؟

    گریه می کرد.

    چرا ماشین را جلوی درمانگاه، مسجد یا منزل نگذاشتی؟

    فکر می کردم حتما همان جا یک نفر فرزند را می بیند و محال است کسی فرزند را پیدا نکند.

    حداقل شیشه های ماشین را پایین می دادی که صدای فرزند را بشنوند؟

    من به شیشه ها دست نزدم، همان طور اوج رهایشان کردم. اصلا به عقلم نرسید شیشه ها را پایین بیاورم.

    بعد از رها کردن ماشین چه کار کردی؟

    از قبل با یکی از دوستانم هماهنگ کرده بودم. دنبالم آمد و به منزل او رفتم. شیشه کشیدم و خوابیدم.

    راحت خوابیدی؟

    نه، مدام به این فکر می کردم فرزند پیدا شده است یا نه.

    پلیس سه روز بعد از دزدی دستگیرت کرد، در این مدت کجا بودی؟

    شب اول منزل همان دوستم ماندم، ولی بعد به منزل همسرم رفتم.

    درباره ماجرا چیزی به او نگفتی؟

    فهمیده بودند یک چیزی را مخفی می کنم، ولی از وحشت حرفی بهشان نزدم.

    چرا در این سه روز به ماشین سر نزدی؟

    ترسیده بودم.

    بعد از دستگیری هم جای ماشین را نگفتی تا این که با مهدی مواجهه حضوری شدی.

    اول فکر می کردم شاید فرزند را پیدا کرده باشند، ولی هنگامی که فهمیدم این طور نیست، جای ماشین را به مامورها نشان دادم.

    نقش مهدی در این ماجرا چه بود؟

    همه کاره خود مهدی بود. ما جهت خرید مواد رفته بودیم و اگر او پیشنهاد دزدی نمی داد، این کار را نمی کردم. مقصر هر دویمان بودیم.

    بچه هم داری؟

    بله، همسرم دو ماهه باردار است.

    در منزل ای که دستگیر شدی، یک پسر هشت ماهه بود. هنگامی که به او نگاه می کردی، یاد بنیتا نمی افتادی؟

    چرا، حالم هم بد می شد.

    فکر می کنی چه سرنوشتی در انتظارت است؟

    هرچه سریعتر اعدام شوم، بهتر هست. آن فرزند حقش این نبود.

    متهم ردیف دوم:

    گفته بودم بنیتا را تحویل آژانس بده

    آنچه بر بنیتا رفت با نقشه یکسان دزدی از سوی دو مجرم سابقه دار شروع شد؛ یکی از آنها مهدی ۳۶ ساله هست. او قرار بود دم در حیاط منزل بنیتا بایستد تا هنگام سرقت، مانع پدر شود، ولی در بازجویی ها منکر این مساله شده است هست. او مدعی است پیشنهاد تحویل دادن بنیتا به آژانس یا تاکسی را به محمد، متهم ردیف اول داده بود.

    متاهلی؟ فرزند هم داری؟

    بله، ۳۶ ساله هستم و یک دختر ۹ و یک پسر دو ساله دارم.

    شغلت چیست؟

    مشاور املاکی دارم و در شهرداری هم به عنوان راننده نیسان کار می کنم. البته استخدام نیستم. پیمانکاری پنج ساله قرار داد دارم.

    درآمدت چقدر است؟

    ماهی پنج میلیون تومان.

    با این درآمد آیا دست به دزدی زدی؟

    من به هیچ وجه دزدی نمی کنم. پیشنهاد دزدی ماشین را هم من ندادم. محمد (متهم ردیف اول) به خاطر این که او را لو داده ام، این حرف را زده است.

    روز دزدی چه کار کردی؟

    من پایم مسئله داشت جهت همین توانایی ایجاد مانع جهت صاحب ماشین را نداشتم. هنگامی که محمد ماشین را دزدید و التماس های پدر و مادر کودک و مردمی را که جمع شده است بودند، دیدم از ترسم به آرامی منطقه را ترک کردم، چون سابقه دار هم هستم، ترسم زیاد شده است بود.

    چند فقره سابقه داری؟

    سه فقره سابقه سرقت، مواد مخدر و رابطه نامشروع دارم.

    وقتی سر قرار حاضر شدی و فرزند را دیدی چه کار کردی؟

    تا فرزند را دیدم گفتم او را با آژانس یا تاکسی به خانواده اش برسان چون خیلی بی قرارند.

    چرا خودت این کار را نکردی؟

    من سابقه دارم. ترسیدم. فقط ماجرا را به همسرم و دو نفر از دوستانم گفتم.

    فکر می کنی مجازاتت چیست؟

    من چیزی از ماشین ندزدیدم. اگر یک پیچ دزدیده یا یک قدم با آن ماشین برداشته باشم، سزاوار فوت هستم.

    اخبار حوادث – جام جم

    واژه های کلیدی: آژانس | تاکسی | زندان | فرزند | ماشین | در ماشین | اخبار حوادث

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار