بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز حوادث سرنوشت ازدواج تاجر بین‌المللی فرش با چهار زن

    تاجر بین‌المللی فرش که طی سال‌ها در جست‌و‌جوی آرامش و خوشبختی با سه زن ازدواج کرده، ولی هر بار با شکست و تلخکامی تن به جدایی داده بود، در ر

    سرنوشت ازدواج تاجر بین‌المللی فرش با چهار زن

    تاجر بین‌المللی فرش که طی سال‌ها در جست‌و‌جوی آرامش و خوشبختی با سه زن ازدواج کرده، ولی هر بار با شکست و تلخکامی تن به جدایی داده بود، در رؤیای شیرین زندگی، با چهارمین زن آشنا شد و …

    پای سومین زن به زندگی ناصر باز شد اما…

    تاجر بین‌المللی فرش که طی سال‌ها در جست‌و‌جوی آرامش و خوشبختی با سه زن ازدواج کرده، ولی هر بار با شکست و تلخکامی تن به جدایی داده بود، در رؤیای شیرین زندگی، با چهارمین زن آشنا شد و با او ازدواج بست، ولی این زن هم با ترک منزل و زندگی مشترک، مهریه ۱۰۰ میلیون تومانی‌اش را به اجرا گذاشت و بعد از ممنوع الخروج کردن شوهرش او را با ماجراهای دیگری روبه‌رو کرد.

    اوایل اردیبهشت امسال، «ناصر» با شکایت همسر چهارمش به شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده احضار شد. او که در راهروی مجتمع قضایی صدر نشسته بود، مـی گفت: در ۶۵ سالگی نه حال و حوصله آمدن به دادگاه را دارم و نه علاقه‌ای به ازدواج با یک زن دیگر: «دلم می‌خواست آخر عمرم را در وطن بگذرانم و سرم را به یک زندگی آرام گرم کنم، ولی افسوس که کتاب تقدیر هر بار ورق تازه‌ای برایم باز کرده بود.»

    سرنوشت ازدواج تاجر بین‌المللی فرش با چهار زن

    ناصر با اشاره به گذشته‌هایش ادامه داد: «از نوجوانی با بافت و تعمیر فرش که پیشه اجدادم بود، آشنا بودم. ۴۸ سال پیش از دِه به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم و در یک فرش فروشی بزرگ مشغول به کار شدم؛ مدتی بعد آوازه مهارتم پیچید و یک تاجر فرش با وعده زندگی بهتر مرا با خودش به یونان برد. من که هنوز فارسی را خوب یاد نگرفته بودم، ناچار شدم زبان یونانی هم یاد بگیرم و همزمان غم غربت را نیز تحمل کنم. ولی خوابیدن در مغازه فرش فروشی و سختی‌های زیاد از من فرد موفقی ساخت تا چند سال بعد بتوانم یک مغازه کوچک فرش فروشی در شهر آتن باز کنم.

    آخر بعد از چند سال تلاش به تاجری بزرگ تبدیل شدم. ۳۰ ساله که بودم تصمیم گرفتم ازدواج کنم و بدهید ترتیب با دختری از یک خانواده اصیل ایرانی زندگی مشترکم را شروع کردم. در ۵ سال نخست زندگی باعشق ما با روزهای خوش، سفرهای متعدد و تولد دو دختر زیبایمان ادامه داشت تا اینکه همسرم به بیماری نادری مبتلا شد. بعد از آن تا ۱۰ سال درگیر درمان او و بزرگ کردن دخترهایم بودم. همواره آرزو می‌کردم پسری داشته باشم تا ادامه دهنده شغل خانوادگی و وارثم باشد، ولی با وجود بیماری همسرم رسیدن به این آرزو محال بود…

    در آن سال‌ها فشار کار، بیماری همسر و پیگیری به بچه‌ها حسابی آشفته‌ام کرده بود تا اینکه آخر همسرم درگذشت و ناچار شدم با کمک پرستار دو دخترم را بزرگ کنم. ولی بعد از مهاجرت دخترانم به امریکا دوباره تنها شدم و در آستانه ۵۰ سالگی تصمیم به ازدواج گرفتم. بعد از آن یکی از کارکنان فرش فروشی خواهر۴۵ ساله مطلقه‌اش را به من معرفی کرد و بعد از چند تماس تلفنی و دیدار در پایتخت کشور عزیزمان ایران نام دومین همسرم در شناسنامه‌ام ثبت شد. نخستین شرط من با همسر جدیدم فرزند دار نشدن بود، آیا که از فرزند هایم دلخور بودم و از طرفی احساس می‌کردم در آن سن و سال فرزند دار شدن برایم تلخ هست. ولی همسر دومم آنقدر به من دوستی کرد و در کار تجارت کمک حالم بود که آخر راضی شدم فقط یک بار فرزند دار شویم. با این حال خدا به ما دختر و پسری دوقلو عطا کرد.

    به این ترتیب به آرزوی داشتن فرزند پسر رسیده بودم، ولی مشکلاتم با همسر دومم از همانجا شروع شد. همسرم پایش را در یک کفش کرده بود که باید نیمی از املاک را به نام او و بچه‌ها کنم تا بعد از مرگم دخترهای همسر اولم ادعایی نداشته باشند، ولی یک سال بعد از آنکه ویلای خارج و فرش فروشی شهر آتن را به نام فرزند هایمان و منزل پایتخت کشور عزیزمان ایران را به نام همسرم سند زدم، او بنای ناسازگاری گذاشت و توانست حکم طلاق دریافت کند و بلافاصله هم با یک مرد یونانی ازدواج کرد. بعد از این ماجرا دچار افسردگی شدم و به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم. چند سال در ویلای لواسان ماندم و به مصرف داروهای آرامبخش رو آوردم.»

    تاجر بین‌المللی فرش که طی سال‌ها در جست‌و‌جوی آرامش و خوشبختی با سه زن ازدواج کرده، ولی هر بار با شکست و تلخکامی تن به جدایی داده بود، در ر

    در همان دو سه سال بود که پای سومین زن به زندگی ناصر باز شد. دخترخاله‌اش از جوانی عاشق او بود، ولی آینده راهشان را از هم جدا کرده بود و در حالی که از همسرانشان طلاق گرفته بودند، با هم ملاقات کردند. ناصر می‌گفت: «هیچ علاقه‌ای به دخترخاله‌ام نداشتم، ولی جهت فرار از غصه‌های گذشته‌ام راضی شدم با او ازدواج کنم. تنها شرطم اقامت در پایتخت کشور عزیزمان ایران بود که دخترخاله‌ام پذیرفت، ولی او زنی بود که به کارهای مردانه مثل باغبانی و تعمیرات ساختمانی علاقه داشت. این عنوان باعث رنجش من شد و به این نتیجه رسیدم که دخترخاله، زن ایده­ آل من نیست. جهت همین مهریه و حقوق دخترخاله‌ام را دادم و بعد از جدایی بار دیگر به یونان رفتم تا دیگر او را نبینم. بازگشت دوباره‌ام به آتن با رونق کارم همراه بود و من توانستم با اعتبار گذشته‌ام یک مغازه تازه باز کنم و به اوضاع مالی خود سروسامانی دهم. دو سال بعد هنگامی که به پایتخت کشور عزیزمان ایران بازگشتم به خواهر و برادرانم سپردم تا زن میانسالی که فرزند نخواهد یا به دنبال باغبانی و اقامت نباشد را به من معرفی کنند. درست سه سال پیش بود که «فریبا» به عنوان همسر چهارم وارد زندگی‌ام شد.

    فریبا زنی بود ۵۵ ساله که از همسر معتادش جدا شده است و با دختر پشت کنکوری‌اش زندگی می‌کرد. بعد از دیدار با آنها و چند دورهمی خانوادگی، جهت چهارمین بار پای سفره عقد نشستم. همسر جدیدم زنی خانه‌دار و منظم بود و به من آنقدر خوب پیگیری می‌کرد که در عرض شش ماه چاق‌تر شدم و چند کیلو اضافه وزن پیدا کردم. ولی یکی از اختلافات میان ما تنبلی و خوشگذرانی‌های دختر فریبا بود که فقط پول خرج می‌کرد و همدمش یک «ایگوآنا» بود. فریبا هم که کار فروش لباس را کنار گذاشته بود، ولخرجی‌هایش را شروع کرد و در یک سال میلیون‌ها تومان بدهی اوج آورد. با این حال بدهی‌هایش را با کمال میل پرداخت کردم و حتی به پیشنهاد فریبا بابت مهریه‌اش یک چک ۴۰ میلیونی و یک چک ۶۰ میلیونی دادم تا جهت دختر بزرگ و دامادش منزل بخرد، ولی یک ماه بعد معلوم شد از منزل خبری نیست و مادر و دختر خودروی پرایدشان را با یک خودروی خارجی عوض کرده‌اند.

    ولی مسئله مهم از روزی شروع شد که به حضور خانواده فریبا اعتراض کردم چون باعث برهم زدن آرامش زندگی‌مان شده است بودند. همین عنوان باعث شد دختر بزرگ فریبا دعوای مفصلی راه بیندازد؛ چند ماه بعد هم که مشغول جمع کردن فرش‌های منزل جهت فرستادن به قالیشویی بودم متوجه دست­نوشته‌های عجیب و غریبی شدم که به وسیله رمالان تهیه شده است و دختر فریبا زیر فرش‌ها پنهان کرده بود تا زندگی یکسان من و مادرش به هم بخورد. این ماجرا چند روز بعد پیچیده‌تر شد و مشاجره مشکل میان من و فریبا و بچه‌هایش درگرفت تا جایی که فریبا منزل را ترک کرد، مهریه‌اش را از طریق دادگاه به اجرا گذاشت و توانست با ادعای نپرداختن مهریه من را ممنوع الخروج کند…»

    در ماه‌های گذشته ناصر با کمک وکیل خود توانست شواهدی راجع به پرداخت مهریه در سال گذشته به دادگاه ارائه کند تا ممنوع الخروجی‌اش را لغو کند و با این حساب مهریه همسرش نیز پرداخت شده است تلقی می‌شد. تنها می‌ماند دادخواست بازگشت فریبا به منزل، که ناصر چندی پیش به وکیل خود سفارش کرد از فریبا شکایتی مطرح نکند و تنها راضی‌اش کند تا به زندگی یکسان خود برگردد. وکیل ناصر هم عنوان را با وکیل فریبا در میان گذاشته و یک هفته دیگر به آنها وقت داده بود. حالا بعد از سه زندگی یکسان ناپایدار ناصر دیگر از طلاق دادن و ازدواج مجدد خسته شده است و ترجیح می‌داد یک زندگی آرام و بی‌دغدغه با فریبا داشته باشد، به شرطی که همسرش هم شرایط او را در ۶۵ سالگی در نظر بگیرد.

    منبع: روزنامه ایران

    سرنوشت ازدواج تاجر بین‌المللی فرش با چهار زن

    واژه های کلیدی: ایران | زندگی | فرزند | ازدواج | ایرانی | خبر | حوادث |

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار