بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز اخبار سیاسی و اجتماعی رشد اصلاح‌طلبان بدلی، نگران‌کننده است

    هنگامی که در ٣١ سالگی به ریاست دانشگاه شیراز رسید، همه دشواری ها جهت ورود و ارتقایش در عالم سیاست، یکی بعد از دیگری ساده شد. خودش می گوید همواره تشنه امور علم

    رشد اصلاح‌طلبان بدلی، نگران‌کننده است

    رشد اصلاح طلبان بدلی، دلواپس کننده است

    عبارات مهم : سیاسی

    هنگامی که در ٣١ سالگی به ریاست دانشگاه شیراز رسید، همه دشواری ها جهت ورود و ارتقایش در عالم سیاست، یکی بعد از دیگری ساده شد. خودش می گوید همواره تشنه امور علمی و آکادمیک بوده و هست؛ آن چنان که هنگامی که جهت نمایندگی مجلس شیراز راهی ساختمان مجلس شد، تمام مسیر دانشگاه شیراز تا فرودگاه را گریه کرده است.

    رشد اصلاح‌طلبان بدلی، نگران‌کننده است

    مصطفی معین، صورت آشنا شده است جریان اصلاحات است که نمایندگی در سه دوره مجلس و تجربه وزارت در دولت سازندگی و اصلاحات را در کارنامه دارد و کاندیداتوری اش در انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٤، بزرگ ترین گام سیاسی او بوده هست. از معین راجع به آینده اصلاحات و افق پیش روی اصلاح طلبان در انتخابات ١٤٠٠ پرسیدیم. او دل دلواپس میراث داران تازه اصلاحات بود که باعث تقسیم بندی مهره های اصلاح طلب به اصلاح طلبان واقعی و بدلی شده است اند. گفت وگوی پیش رو، تحلیل معین از آینده سیاسی اصلاحات است و بازخوانی روزهای نمایندگی اش در منزل ملت و چگونگی پیوستنش به دولت های سازندگی واصلاحات.

    این روزها مقایسه دو انتخابات نهمین و سیزدهمین دوره ریاست جمهوری نقل قریب به اتفاق محافل سیاسی هست؛ سخن بر سر این است که ناتوانی در احقاق شعارهای مطرح شده است از سوی دولتمردان و مجلس نشینان، اصلاحات را به تکرار سرانجام سال ٨٤ محکوم می کند؛ شما در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری از کاندیداهایی بودید که مغلوب محمود احمدی نژاد شدید، ضامن تکرارنشدن این تجربه در بهار ١٤٠٠ چیست؟

    پیروزنشدن ما در انتخابات ریاست جمهوری نهم که در سال ٨٤ برگزار شد، یک باخت جبری نبود؛ دلایلی داشت که بااهمیت ترین آنها تفرق آرای اصلاح طلبان، شرکت نکردن در انتخابات از سوی جنبش دانشجویی و… بودند.

    هنگامی که در ٣١ سالگی به ریاست دانشگاه شیراز رسید، همه دشواری ها جهت ورود و ارتقایش در عالم سیاست، یکی بعد از دیگری ساده شد. خودش می گوید همواره تشنه امور علم

    به نظرتان فضایی که در جامعه حاکم شده است و زمزمه هایی که از دل زدگی اعتبار اجتماعی اصلاح طلبان – اعتدالگرایان شنیده می شود، نویدبخش تکرار آزمون سال ٨٤ نیست؟

    چنانچه ما از تجربه های به دست آمده پند نگیریم و ارزیابی دقیقی از شرایط نداشته باشیم، نتیجه انتخابات سال ٨٤ می تواند تکرار شود. ما نیازمند نگاهی علمی و کارشناسانه هستیم تا قوت و ضعف هایمان را بشناسیم و درصدد کارآمدکردن برنامه هایمان باشیم. اگر چنین نکنیم، نتیجه ای بدتر از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می تواند دامنگیر اصلاح طلبان شود.

    شما از اشخاص شاخص و محبوب اصلاح طلبان هستید که می توانید بر روند عملکرد اصلاحات تأثیر بگذارید؛ آیا تاکنون نسبت به شرایط پیش آمده بعد از انتخابات به بزرگان اصلاحات تذکر داده اید و ابراز نگرانی کرده اید؟

    به نظر من، یک سری عوامل در جامعه وجود دارد یا بهتر است بگویم به وجود آمده است که همه امور ازجمله آینده اصلاح طلبان را تحت تأثیر قرار می دهد؛ یکی، افول اخلاق در جامعه است که دیگر اصلاح طلب و اصولگرا نمی شناسد و حتی بعضی تا مرز معضلات عدیده اخلاقی در جامعه – ورای مرزبندی های سیاسی- پیش رفته اند؛ بنابراین در چنین شرایطی ممکن است معیارهای اصلاح طلبی که مدنظر هست، فقط در حد حرف باقی بماند.

    رشد اصلاح‌طلبان بدلی، نگران‌کننده است

    به عنوان مثال، آفتی به نام «رانت خواری» که امروز به جان جامعه افتاده، فراتر از مرزبندی اصولگرایی و اصلاح طلبی هست. من چند ماه پیش مقاله ای را با عنوان «اصلاح طلبی و اصولگرایی اصیل یا بدلی»، در اینترنت منتشر کردم که تأکید کرده بودم در هر دو گرایش سیاسی، افراد اصیل و قلابی داریم؛ آنهایی که اصیل هستند، با هر گرایشی سیاسی، شایسته احترام هستند و وجودشان جهت باروری جامعه ضرورت دارد و اگر بدلی باشند که دیگر فرقی نمی کند در کدام جریان دسته بندی شوند؛ آنها جمعی منفعت طلب هستند که با آرزوی بزرگ های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ملت بیگانه اند.

    البته حضور این اشخاص بدلی، بر سرانجام گروه های سیاسی تأثیرگذار هست، به خاص اینکه اگر این اشخاص بدلی فضای غالب جریان ها را در دست بگیرند، می توانند مخرب باشند. عامل دیگر این است که در کشور ما، شرایط مقبولی در مباحث فرهنگی، اجتماعی و… جاری نیست. در چنین شرایطی، طبیعی است که مسابقه سالمی در سطح جامعه شکل نگیرد. به عنوان نمونه انتخابات در شرایطی برگزار می شود که وقت های انتخاباتی یکسان نیست . فقط با فشار جامعه است که اصلاح طلبان می توانند تفوق پیدا کنند، اگر مردم سرخورده باشند و به صحنه نیایند، طبیعی است آینده روشنی را نیز نمی توان آینده نگری کرد.

    هنگامی که در ٣١ سالگی به ریاست دانشگاه شیراز رسید، همه دشواری ها جهت ورود و ارتقایش در عالم سیاست، یکی بعد از دیگری ساده شد. خودش می گوید همواره تشنه امور علم

    اصلاحات با دوم خرداد سال ٧٦ دارای هویت شد و نمایندگانش هم دولتمردانی بودند که از آن جمع خیلی دیگر وقت حضور در عرصه اجرائی ندارند؛ حال سؤال این است که این نسل توانسته میراث داران اصیلی را به میدان سیاست معرفی کند که جهت آینده به آنها امیدوار باشد؟

    متأسفانه جامعه ما گسل های فرهنگی و اجتماعی و … دارد و به همین دلیل، ما انباشت تجربه خوبی در سطح ملی نداریم. با توجه به این نقیصه، متأسفانه نسل تازه اصلاح طلب هم نمی توانند میراث دار خوبی جهت نسل قبلی باشند. ما باید تلاش کنیم نسل تازه اصیل را به گونه ای هدایت کنیم که بتوانند گسل های پیش آمده را پر کنند.

    رشد اصلاح‌طلبان بدلی، نگران‌کننده است

    به افول اخلاق در جامعه اشاره کردید، صاحب نظران اصلاح طلب و پاکدستان این جریان ولی در مصاحبه هایشان هنگامی که وارد واکاوی کارنامه اشخاص صاحب منصب اصلاح طلب می شوند، می گویند فلانی مدیری پاکدست و قابل ستایش هست؛ اگر پسرش کار دستش ندهد! با این مقدمه سؤال من این هست؛ اصلاح طلبانی که به پاکدستی شهره اند و نتوانسته اند فرزندانی مانند خود تربیت کنند، چگونه باید به نسل تازه اصلاح طلبان اعتماد کنند که سکان امور اجرائی را به آنها واگذار کنند؟

    این سؤال مشکل هست. من شخصا تلاش کرده ام وظیفه خودم را با وجدانم و وجدان عمومی جامعه مشخص کنم. من در دولت اصلاحات وزیری بودم که هدفمند و با اصرار و پیگیری تمام اعلام استعفا کردم. بعد هم بلافاصله بعد از خروج از دولت، با کمک همفکرانم انجمن ایرانی اخلاق را پایه گذاری کردیم. سال های بعد مؤسسه رحمان در، مؤسسه رشد و توسعه و چند «ان جی او»ي دیگر را پایه گذاری کردیم.

    از نظر من سیستم دولتی پاسخ گوی نیازهای جامعه تازه نیست و کارایی مورد نیاز را ندارد. این در حالی بود که من هم می توانستم بی توجه به کاستی ها و شرایط غیرمنطقی مسئولیت، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی بمانم و هم به عنوان وزیر در دولت اصلاحات ادامه دهم و اگر در جهت آرزوی بزرگ هایم حرکتی نمی کنم، سوپاپ اطمینانی جهت اصلاحات باشم و جایگاه مدیریتی ام هم در نظام حفظ شود. ولی من نخواستم نقش سوپاپ را بازی کنم چون این نقض پیمان به رأی و اعتماد مردم بود. به همین علت آمدم و صادقانه اعتراضم را اعلام کردم و به عرصه عمومی آمدم و فعالیت کردم.

    یعنی تربیت نسل تازه از سوی اصلاحات را امری شخصی و در حیطه امور شخصی اشخاص اصلاح طلب می دانید؟

    من نمی خواهم این رویه را به عنوان یک الگو مطرح کنم ولی سؤالم این است که شما چند نفر را سراغ دارید که هنگامی که از تعارض مسیر روبه رویشان با آنچه به مردم و نمایندگان مردم وعده داده بودند، آگاه شدند، آمدند و استعفا کردند و گفتند شرایط آن طور نیست که ما بتوانیم وعده ها را پیش ببریم؟ چه تعداد از دولتمردان و نمایندگان وجدانشان را میزان عملکردشان قرار داده اند؟ به نظر من نداشتن سرمایه اجتماعی یکی از بااهمیت ترین ضعف هایی است که در کشور ما وجود دارد.

    به بیان روشن تر در جامعه ما بی اعتمادی عمومی وجود دارد و همگی نسبت به هم بی اعتماد هستیم. مردم با دولت، دولت با مردم، نخبگان با جامعه و جامعه با نخبگان! در همه این سطوح بی اعتمادی وجود دارد که تنها علاج آن به وجودآوردن انواع «ان جی او»ها اعم از علمی، فرهنگی، صنفی و اجتماعی یا سیاسی هست. به واسطه این حضور های اجتماعی و همکاری هاست که می توانيم گسل های به وجودآمده در جامعه را پر و این اعتماد ازدست رفته را باز سازی و همه به آینده فکر کنیم.

    از صحبت های شما این گونه برداشت می کنم که نبود نظارت بر مسئولان عاملی جهت کج روی و خلف وعده اعضای فراکسیون امید و بعضی از دولتمردان است؟

    مواردی مثل خروجی فراکسیون امید و آرای فراکسیون امید به تمدید وزارت صورت هایی مانند رحمانی فضلی یا طومار ٢٠٧ نماینده که از مدیریت قالیباف – با وجود همه انتقادات موجود قدردانی می کنند – معلول سه عامل است:

    اولین عامل «افول اخلاق» در جامعه و در میان سیاسیون هست. وفای به عهد یک ارزش بالای اخلاقی هست، ولی متأسفانه شاهدیم که روزبه روز ارزش های اخلاقی در جامعه رو به افول هست. افراد در وقت کاندیداتوری ارزش وعده هایی می دهند و بعد از ورودشان به دولت یا مجلس رویه دیگری پیش می گیرند.

    دلیل دیگر این نقیصه به شرایط ناعادلانه موجود برمی گردد، به عنوان نمونه مجلسی که در یک تناوب خاص شکل می گیرد، نمی توان خروجی بهتر از این را از آن انتظار داشت و بر پایه همان معیارهايی که گزینش شده است اند هم گام برمی دارند.

    علت سوم جهت رشد این نقیصه را هم می توان در عدم توسعه یافتگی سیاسی جامعه دانست. یعنی سطح آگاهی و تحلیل مردم از کشور، منطقه و دنیا آنچنان که باید رشد نداشته هست. شاید بعضی حضور مردم پای صندوق های رأی را نشان از توسعه یافتگی سیاسی تفسیر کنند ولی به عقیده من حضور چشمگیر مردم در انتخابات، آری به آینده نیست بلکه یک نه بزرگ به گذشته بوده است و به خاطر وحشت از بازگشت هشت سال مشکل است که پیش از ریاست جمهوری روحانی تجربه شده است بود. مردم احساس خطر کردند که نکند یک «مهرورز ثانی» بیاید و نظم حداقلی ایجادشده در زندگی آنها را بر هم بریزد.

    شما سابقه نمایندگی مجالس اول، سوم و پنجم را دارید و سال ها هم وزیر علوم بوده اید و حالا ولی خارج از دایره مسئولیت هایی که داشته اید، عملکرد مجلس ها و دولتمردانی را که با رأی حامیان اصلاح طلب راهی پارلمان و پاستور شده است اند، چگونه می بینید؟

    متأسفانه با وجود اینکه بیش از ۱۱۰ سال از دوران مشروطیت گذشته ولی ما هنوز هم در یک دوره گذار به سمت دموکراسی به سر می بریم، هنوز آن طور که باید فرهنگ دموکراسی در حوزه های اجتماعی و فرهنگی بروز نکرده است و مردم ما هنوز نمی توانند در تجدید و اصلاح و اجرای میثاق ملی نقش آفرین باشند. به همین علت هم است که هنوز احزاب سیاسی شکل نگرفته اند که از دل آنها نمایندگانی بیرون بیایند که پیگیر مدنیت و دموکراسی باشند. ما با آرزوی بزرگ ظهور دموکراسی کامل در کشور فاصله داریم و این نقص تا عضویت و گرایش مردم به فعالیت در احزاب سیاسی و تشکل های اجتماعی برطرف نخواهد شد.

    هرچند که احزاب استخوان داری نداریم، ولی مردم در بزنگاه های سیاسی نشان داده اند که می خواهند نقش آفرین باشند، به همین علت هم خیلی غیرمنتظره می آیند و تأثیرگذار می شوند. درمقابل ولی ثمره حضورشان را لمس نمی کنند. به عنوان نمونه می بینند در انتخابات دولت و مجلس شرکت کرده اند ولی خروجی تصمیم گیری های دولتمردان و مجلس آن چیزی نیست که مردم برایش به صحنه آمده اند، نتیجه این سیکل معیوب دلخوری مردم می شود، شما دلواپس ازدست دادن همین اعتبار اجتماعی نیستید؟

    حتما دلواپس هستم. چون ثمره این دلسردی و دلخوری به رویکردی انفعالی تر با آینده جامعه منجر خواهد شد که شرایط سخت تری را جهت ما به ارمغان می آورد. مردمی که سرخورده شده است اند، خسارت آن سرخوردگی به مردم و نخبگانشان بازمی گردد، مردم حقوق شهروندی ارزش را نقض شده است می یابند و نخبگان نیز محدود یا تحقیر شده است و تن به مهاجرت از کشورشان خواهند داد و در هرجای دنیا به جز کشور خود بافایده و مؤثر خواهند بود.

    نسخه درمان این دلسردی و دلخوری مردم چیست؟

    برای پاسخ به این سؤال باید در مقدمه به این توصیه اشاره کنم که بین میزان آگاهی و دانش فرد با احساس مسئولیت او در قبال جامعه ارتباط مستقیمی وجود دارد. انسان اجتماعی خلق شده است و نمی تواند منافع خودش را جدای از منافع جامعه بداند، این مهم است که نخبگان را در جامعه سرآمد می کند و اگر نخبه ای به این اصل بی تفاوت باشد، اصلا نخبه نیست. اصلاح طلبی باید از خود فرد کلید بخورد و به جامعه سرایت کند. در این مسیر است که راهکار مقابله با سرخوردگی مردم از سوی نخبگان روشن می شود. نخبگان باید به مردم آگاهی بدهند، مردم را در درون «ان جی او»ها متشکل کنند تا خرد جمعی شکل بگیرد و نوعی احساس مسئولیت جمعی و متقابل در سطح جامعه ایجاد شود. این مهم است که در همه کشورهای پیشرفته دنیا رخ داده؛ به عنوان نمونه در کشوری مانند سوئد، هر سوئدی به صورت میانگین در سه «ان جی او» عضو فعال هست. این نشان می دهد کار گروهی و متشکل چقدر در این کشور رواج دارد که هر شهروند در سه «ان جی او» حضور دارد، این اصلا با تعداد «ان جی او» های فعال در کشور ما و تعداد اعضای آنها قابل مقایسه نیست.

    در مطالعات میدانی در جهان، تأیید شده است که ارتباط مستقیمی بین فعالیت و تعداد تشکل های اجتماعی فعال با ظهور دموکراسی وجود دارد. همین نسبت بین تعداد نهادهای مدنی با شکل گیری سرمایه اجتماعی وجود دارد.

    الان در عصر ارتباطات، اینترنت، اینترنت و اینستاگرام، تلگرام، شبکۀ اجتماعی فیس بوک و … قرار گرفته ایم که پیش تر وجود نداشتند. بنابراین اینترنت وقت نوظهوری است که می توان در این مسیر از آن سود برد. الان افراد در هر ساعت از شبانه روز می توانند اطلاعات و اخبار را با هم ردوبدل کنند و در مباحث روز تبادل نظر داشته باشند. خب این تحول در فناوری ارتباطات یک معجزه هست، ولی سؤال این است که چقدر از نخبگان ما از این فضای ایجادشده جهت آرزوی بزرگ های اجتماعی استفاده می کنند؟ این نیست که بگوییم هزینه های سیاسی مانع شده است اند؛ مگر سیاست چنددرصد پرسشها جامعه است؟! بقیه مسائل؛ از پرسشها زیست محیطی گرفته تا فرهنگی و اجتماعی و… همه اینها جزء حقوق شهروندی است که می شود از همان ها شروع کرد.

    آیا مردم ما مشتاق عضویت در تشکل های جمعی نیستند؟

    دلیل اول کمبود سطح آگاهی مردم نسبت به اهمیت عنوان است و علت دیگر هم اینکه مردم آن قدر درگیر پرسشها معیشتی و روزانه خود هستند که فرصتی جهت پرداختن به این دست مباحث را ندارند.

    من به سؤال اولم برمی گردم، با همه این اوصاف شما چقدر امیدوارید که نتیجه انتخابات ١٤٠٠ مثل انتخابات ١٣٨٤ نشود؟

    تاریخ می تواند تکرار شود، ولی عدم تکرار آن سال ها بستگی به تلاش جهت آگاه کردن جامعه دارد. البته من فکر می کنم مردم تا رمقی دارند که به شرایط محیطی و آینده ارزش فکر کنند، باز هم در دقیقه ٩٠ به خاطر احساس خطر جلو می آیند، ولی ممکن است که برخورد انفعالی آنها، تا ١٨٠ درجه نتیجه انتخابات را عوض کردن دهد و باز هم جذب شعار های پوپولیستی شوند.

    شما سال ها وزیر علوم بودید، الان قریب به دو دهه از مدیریت شما بر آموزش عالی می گذرد، جنس دانشجویان دوران مدیریت شما با نسل تازه دانشجویان عوض کردن کرده است؟

    بله و متأسفانه عوض کردن خوشایندی نیست. انتظار این بود که دانشجو به عنوان گل سرسبد فرهیختگان جامعه در همه عرصه ها پیشتاز باشد، البته این امر تا سال های سال وجود داشت، ولی مدتی است که پویایی و تحرک از دانشگاه و دانشجو دور شده است هست. فضای دانشگاه تا سال ۷۷ خیلی خوب و امیدوارکننده بود، بعدها وقایعی پیش آمد که هنوز آثارش را بروز می دهد. البته من همچنان به آینده دانشگاه ها امیدوارم.

    چه شد که وزیر علوم شدید؟

    من یک دانشجوی شیفته کارهای علمی و پژوهشی بودم و استادنم به من توصیه می کردند جهت ادامه تحصیل در دانشگاه های آمریکا پذیرش بگیرم که به علت ضرورت حمایت از خانواده در فقدان پدرم خیلی مشتاق نبودم و این پیشنهادها را رد کردم منتها هنگامی که به انقلاب رسیدیم شرایط عوض کردن کرد، من از فعالان سیاسی و مؤثر دانشگاه و شهر شیراز بودم ولی بین انقلاب و مبارزات انقلابی و کار علمی نمی توانستم تمایز و اولویت قائل شوم. سال ٥٧ بود و امام در نوفل لوشاتو مستقر بودند و من از دانشگاه ساسکس انگلستان پذیرش گرفته بودم. همه مقدمات جهت سفرم مهیا بود و فقط مانده بود خرید بلیت که باز هم از رفتن پشیمان شدم و با خودم گفتم نمی شود در این شرایط سخت مبارزات مردمی کشورم را بگذارم و بروم! …، همان جا بلیت و ویزایم را پاره کردم و به میان مردم و میدان مبارزه برگشتم.

    این خاطره را جهت فرزندانتان هم گفته اید؟

    بله (می خندد)، می گویند آیا این کار را کردی، ولی اگر به گذشته برگردم، بازهم این کار را انجام می دهم. من آرمانم را بر منافع شخصی ترجیح داده بودم. آینده من همان جا عوض کردن کرد!

    بعد از انصراف از رفتن به پاریس باوجود اینکه می توانستم به سربازی نروم به سربازی رفتم و به گزینش خودم به بوشهر رفتم تا خودسازی کنم (می خندد). آن روزها سروصدای جنگ شنیده می شد و همان روز اعزام من، پایتخت کشور عزیزمان ایران بمباران شد.

    در پایگاه هوایی بوشهر تجربه خاص ای داشتم ولی دانشگاه شیراز پیگیر بود که مرا بازگرداند و من زیر بار نمی رفتم و می گفتم که اینجا به من نیاز دارند. در نهایت جهت بازگرداندن من تا سطح بنی صدر، مدیر جمهور وقت، نامه نگاری شد و او به شرط حضور دکتر متخصص در آن پادگان به جای من با مأموریتم به دانشگاه موافقت کرد. یک سال بعد هم در سال ٦٠ من مدیر دانشگاه شیراز شدم.

    هنگامی که در آن سن وسال مدیر دانشگاه شیراز شدید با خودتان نگفتید چه خوب شد که از کشور نرفتم؟

    هرگز. تازه کمی هم دلخور بودم که آیا از کار علمی جدا شده است ام! تناوب مسئولیت های اجرائی من از همان دانشگاه شیراز شروع شد و در سال ٨٢ که هم از وزارت علوم و هم از عضویت حقیقی و حقوقی ام در شورای انقلاب فرهنگی بعد از ٢٠ سال استعفا دادم، خاتمه یافت.

    چه شد که نماینده مجلس شدید؟

    آن ایام فضای ترور بود، آقای حائری شیرازی که آن ایام نماینده شیراز در مجلس بود به دنبال ترور آقای دستغیب امام جمعه شیراز، به امامت جمعه منصوب شد و یک کرسی شیراز در مجلس خالی شد.

    سال ٦١ بود که دانشگاهیان پیگیر نمایندگی من شدند و من هم به علت اجماع صورت گرفته نامزدی را پذیرفتم و وارد مجلس شدم. شاید باورتان نشود که من فاصله بین دانشگاه شیراز تا فرودگاه را که جهت رفتن به پایتخت کشور عزیزمان ایران طی می کردم اشک می ریختم و با خود می گفتم دارم از آن فضای معنوی و کار علمی ام جدا می شوم و به سیاست می روم.

    مگر در مجلس نمی توانستید تأثیرگذاری مطلوب تان را داشته باشید؟

    مجلس یک جای خط خطی است و نمایندگی در مجلس کار شاقی است چراکه نماینده سوگند می خورد مدافع حقوق مردم و قانون اساسی باشد و این شرایط جهت من سخت و سنگین بود.

    خلاصه من وارد مجلس دوره اول شدم، یادم می آید همان روز اولی که وارد صحن مجلس شدم، باوجود اینکه تا آن وقت با آقای هاشمی دیداری نداشتم و او هم مرا ندیده بود، ایشان مرا آشنایی و گفت: «ما جهت شما برنامه های دیگری داشتیم».

    چه برنامه ای جهت شما داشتند؟

    منظورشان این بود که دانشگاه اصفهان دچار بحران شده است بود و می درخواست کردند مرا از دانشگاه شیراز به اصفهان انتقال یافته کنند تا بتوانم امور را مدیریت کنم. ولی من بی اطلاع از این پرسشها وارد مجلس شدم. ورود به مجلس باعث آشنایی با آقای هاشمی و بعد عضویتم در شورای عالی انقلاب فرهنگی شد… .

    وزارت فرهنگ و آموزش عالی چطور به شما پیشنهاد شد؟

    سال ۶۸ بود و یک سال از نمایندگی ام در مجلس سوم از پایتخت کشور عزیزمان ایران می گذشت که آقای هاشمی مرا درخواست کردند و پیشنهاد وزارت را به من دادند، من هم گفتم به شرط اینکه دانشگاه آزاد تن به ضوابط آموزش عالی کشور دهد و شما این مسئله را حل کنید، می پذیرم. ایشان هم بر آن تأکید کردند و من را سرلیست فهرست وزیران خود به مجلس سوم پیشنهاد کردند. ایشان در دفاعی که به عنوان مدیر جمهور از من کردند، گفتند: «ما از دکتر معین خواستیم به کابینه بیایند تا بتوانیم دانشمندان را جذب کنیم».

    بعد از دولت سازندگی بازهم نماینده مجلس شدید؟

    در سال ٧٦ که از اصفهان به نمایندگی مردم به مجلس آمدم، نمایندگی ام دو ماه زیاد طول نکشید. مدیر جمهور اصلاحات خیلی اصرار داشتند که من وزارت علوم را قبول کنم. مدت نمایندگی های من در مجالس شورای اسلامی خیلی طولانی نشد؛ در مجلس اول که میان دوره ای بود یک سال ونیم بودم و در مجلس سوم هم که به عضویت دولت هاشمی درآمدم، حدود ١٤ ماه حضور داشتم.

    آشنایی تان با مدیر جمهور اصلاحات از کجا شروع شد؟

    از سال ٦٢ بعد از نخستین ترمیم ستاد انقلاب فرهنگی با ایشان آشنا شدم، او وزیر ارشاد بود و من عضو حقیقی و نماینده امام و بعدها رهبری در شورا بودم. در این جلسات دیدار ها و مذاکراتی داشتیم که باعث نزدیکی ما به هم شده است بود. علت دعوت من از سوی مدیر جمهور جهت حضور در کابینه دولت اصلاحات مقبولیتم در نزد دانشجویان و دانشگاهیان بود که در همه نظرسنجی ها تأیید می شد و به واسطه آشنایی و نتیجه های نظرسنجی ها ایشان بر حضور من در کابینه اصرار داشتند.

    شما آن ایام نماینده اصفهان بودید!

    بله و باید این را هم بگویم که رفتن از مجلس پنجم جهت من خیلی سخت بود و آنچه این دشواری را دو چندان می کرد، ناراحتی و دلخوری آقای طاهری، امام جمعه اصفهان بود. چراکه من با اصرار و حمایت ایشان به مجلس پنجم راه یافته بودم. آقای طاهری بدون اینکه به من خبر بدهد، به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمده بود و در دیداری که به درخواستشان با ایشان داشتیم، از من درخواست کردند در انتخابات مجلس از حوزه اصفهان کاندیدا شوم. در پی طرح دلایل آقای طاهری من پذیرفتم و کاندیدا شدم. باشکوه ترین انتخابات مجلس اصفهان در همان دوم خرداد ٧٦ برگزار شد و من با ٣٧٠ هزار رأی به اتفاق آقای مهندس خالقی و آقای تاج الدین وارد مجلس شدیم.

    در پی این استقبال بی نظیر بود که من با خودم تعهد کردم تا آخر دوره در مجلس و خدمت گزار مردم اصفهان باشم. ولی دو ماه بعد موعد ارائه فهرست کابینه به مجلس رسید و به من پیشنهاد وزارت علوم را دادند، ولی من دلواپس مردم اصفهان بودم و نمی دانستم باید جواب مردم و آقای طاهری را چه بدهم. آقای طاهری هم در همان روز رأی اعتماد به مجلس آمده بودند و در راهروی پارلمان با ناراحتی تمام مخالفتشان را با این گزینش اعلام می کردند و مدام در حال صحبت کردن با مدیر جمهور، ناطق نوری و دیگر اشخاص تأثیر گذار بودند.

    آیت الله طاهری بالاخره راضی به رفتن شما از مجلس شدند؟

    نه، همواره از این عنوان ناراضی و گلایه مند بودند، ولی روابط ما به هم نخورد؛ ولی ته دلشان ناراحت بودند و حتی مردم اصفهان هم چه بسا راضی نبودند.

    بزرگ ترین هدفتان در وقت وزارت علوم چه بود؟

    توسعه علمی کشور، آرزوی بزرگ من در همه سال های مسئولیتم در وزارت علوم بود. حتی هنگامی که هم که در سال ٨٤ کاندیدای ریاست جمهوری شدم، باوجود شعارهای دولت های قبلی که توسعه اقتصادی (دولت سازندگی) و توسعه سیاسی (دولت اصلاحات) را وعده داده بودند، من شعار «توسعه علمی ایران» را برگزیدم و در کنار شعارهایی چون «می سازمت وطن» و تشکیل «جبهه دموکراسی و حقوق بشر»، بر طرح آن اصرار داشتم.

    برخورد دانشجویان با شما در جریان ١٨ تیر چگونه بود؟

    عصر ۱۸ تیر بنده و جمعی از معاونان، آقای موسوی لاری وزیر وقت کشور و معاونانش و دکتر فرهادی دسته جمعی جهت سرکشی به کوی دانشگاه پایتخت کشور عزیزمان ایران رفتیم. آنجا وزیر کشور وقت و قائم مقام وزیر اطلاعات قصد صحبت داشتند که به آنها اجازه صحبت داده نشد ولی هنگامی که من پشت تریبون رفتم، دانشجویان سکوت کردند و هنگامی که از آنها خواستم شب را در جای دیگری سپری کنند، آنها مخالفت کردند و گفتند اینجا منزل ماست و ما جای دیگری نمی رویم. من هم دیدم حق با آنهاست، گفتم بعد من پیش شما می مانم، خودم هم شب را تا صبح در جمعشان ماندم.

    بعد از استعفا چه شد؟

    اعتراض ها ادامه داشت، من استعفا کردم، ولی از مسئولیت که فرار نکرده بودم، در جلسات هیئت دولت و وزرا شرکت می کردم و پیگیر حل بحران بودم. روز بعد از استعفا اتفاق مهم و غیرقابل آینده نگری ای می توانست بیفتد. یادم است که قرار بود بعدازظهر ٢٠ تیرماه مسابقه استقلال و پرسپولیس در استادیوم آزادی برگزار شود. در جلسه هیئت دولت به مدیر جمهور گفتم من باید به کوی دانشگاه بروم و اگر جمعیت دانشجویان معترض به شرایط را کنترل نکنیم و ساعتی بعد با جمعیتی که به استادیوم رفته اند به هم برسند، ممکن است اتفاقات ناخوشایندی بروز کند. او هم موافقت کرد و من به کوی دانشگاه رفتم و تا غروب در جمع دانشجویان ماندم و با آنها گرم صحبت کردم تا بیرون نروند. ما ماجرا را کنترل کردیم و این دو جمع به هم نرسیدند.

    تصویر العمل ها به استعفا ی شما از وزارت علوم چه بود؟

    بعد از آن اتفاق سفرای ما در کشورهای متفاوت فرا خوانده شده است بودند. چند روز بعد وزیر وقت امور خارجه، آقای کمال خرازی، از من دعوت کرد تا در جمع سفرا صحبت داشته باشم. در همان جمع سفرا گفتند بعد از استعفای شما ما نفس راحتی کشیدیم. استعفای من در خارج از کشور تفسیر مثبتی داشت و در جمع دانشجویان هم باعث آرامش شد، ولی جالب این است که گروه های محافظه کار مخالف اصلاحات، به خاص گروه های سرخود، من را متهم به دامن زدن به حوادث ١٨ تیر می کردند تا این استعفا را جنبش کننده نشان دهند.

    جنجال سازی گروه های سرخود جهت شما یا خانواده تان اذیت کننده نبود؟

    از نظر آنها من متهمی بودم که هرکجا مرا می دیدند علیه من شعار سر بدهند، حتی در انتخابات سال ٨٤ هم استعفای من را منفی تعبیر می کردند و می درخواست کردند آن را فرار از مسئولیت نشان دهند. این در حالی بود که حتی توده مردم مدافع من در ماجرای استعفایم بودند و تقدیر می کردند.

    به شما ماجرای ستاره دارکردن دانشجویان را هم نسبت دادند. آیا از سوی دانشجویان اعتراضی در این زمینه داشته اید؟

    این اتهام را «رئیس دولت مهرورزی» متوجه من کرد، ولی تاکنون در این زمینه هیچ دانشجویی به من اعتراض نکرده هست. دانشجویان خودشان به خوبی می دانند که این ادعا کذب محض هست.

    نخستین پیشنهادها جهت کاندیداتوری شما در انتخابات سال ٨٤ از سوی چه جمعی مطرح شد؟

    در ابتدا حزب همکاری و مجاهدین انقلاب اسلامی پیشقدم شدند و پیگیر بحث کاندیداتوری من بودند. روزی که این پیشنهاد را دادند من در سفر ارومیه بودم که دکتر هادی خانیکی در تماسی تلفنی بیان کرد که «مشارکت» راجع به کاندیداتوری شما به اجماع رسیده اند و درخواست ملاقات فوری داشتند. بعد از آن گروه های مختلفی جهت اقناع من با من وارد صحبت شدند و چون من به خرد جمعی و اجماع معتقدم، پذیرفتم و کاندیدا شدم، هرچند که گزینه اول ما آقای مهندس موسوی بودند، خودم هم با ایشان صحبت کردم، ولی ایشان قبول نکردند.

    هدفم این نبود که حتما باید مدیر جمهور شوم! هدفم طرح نظر هایم بود. من آن ایام جهت طرح نظراتم یک دور تقریبا کامل به استان ها و دانشگاه های بزرگ سفر کردم. در آن ایام، فضا جهت طرح نظر ها مهیاتر از سال های بعد بود. من جهت نخستین بار تابلو به رسمیت شناختن حقوق اقوام و مذاهب و… را بلند کردم. همچنین در آن انتخابات، تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشر را وعده دادم و اکنون خوشحالم که همه گفتنی ها را به صورت براق در آن ایام مطرح کردم.

    این دست مباحث را قبل از ردصلاحیتتان مطرح می کردید یا بعد از آن؟

    هم قبل و هم بعد از ردصلاحیتم، چون به آنها باور داشتم، بنابراین با جدیت تمام مطرح می کردم. بعد از تأیید صلاحیتم باز در بیانیه بازگشت به انتخابات اعلام کردم که تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشر را با جدیت پیگیری می کنم.

    نگاه خانواده تان به کاندیداتوری شما چگونه بود؟

    آنها مخالف بودند؛ دو پسرم که مستقیم با من صحبت می کردند و از من می درخواست کردند که کاندیدا نشوم. حتی دخترم دست به قلم شده است و در نامه ای از من خواست مانند پطروس فداکار عمل نکنم! ولی من چون به مشورت و خرد جمعی باور دارم به خاطر اجماعی که بر سر من بود تصمیم به بازگشت گرفتم. البته بعد از کاندیداتوری، در هفته های آخر خانواده در کنارم قرار گرفتند… همه نظرسنجی ها حتی با وجود برخي پرسشها حکایت از رفتن من و آقای هاشمی به دور دوم انتخابات داشتند، ولی مسیر به سمت دیگری پیش رفت!

    علت مخالفت خانواده با کاندیداتوری شما چه بود؟

    آنها به تجربه دریافته بودند در ساختار كشور ما نه تنها فرهنگ قدرشناسی وجود ندارد بلکه سرمایه سوزی، در انزوا قراردادن و فرسوده کردن نیروها و اشخاص مقبول یک امر تجربه شده است تاریخی است! این بود که اعتقاد بودند در همان کار معلمی دانشگاه یا طبابت و حداکثر فعالیت در نهادهای مدنی می توانم تأثیرگذارتر باشم و درعین حال وقت و وقت بیشتری را هم در رابطه با خانواده ام داشته باشم.

    اخبار سیاسی – شرق

    واژه های کلیدی: سیاسی | دانشگاه | سیاسیون | دانشگاه | انتخابات | اصلاح طلب | اصلاح طلبان | انتخابات مجلس | نتیجه انتخابات | انتخابات ریاست جمهوری

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار