بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    در شهرک سینمایی که علی حاتمی پایه‌گذار آن بوده، زیاد چیزی که فکر می‌کنیم خاطره و نام وجود دارد، فقط کافی‌ست در بدو ورود به آن چشم‌های‌تان را ببندید!

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می شود!

    عبارات مهم : ایران

    در شهرک سینمایی که علی حاتمی پایه گذار آن بوده، زیاد چیزی که فکر می کنیم خاطره و نام وجود دارد، فقط کافی ست در بدو ورود به آن چشم های تان را ببندید!

    به گزارش مهر، بهانه ۶ شهریور ماه هست، ۶ شهریور ماه سالروز شروع به کار شهرک سینمایی غزالی هست، شهرکی که علی حاتمی در آخرهای دهه ۵۰ آن را پایه گذاری کرد، ولی این بار گشت و گذار ما در این شهرک با روایت های قبلی تفاوت دارد.

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    ۱۵ کیلومتر از غرب پایتخت کشور عزیزمان ایران که دور شوید و حواستان به خروجی های کنار اتوبان باشد، تابلوی سفید «شهرک سینمایی غزالی» را می بینید. مسیر مستقیم است و خیلی راحت ورودی شهرک را پیدا می کنید، با آرم بزرگ «صدا و سیما». جای پارک هم زیاد هست، البته وسط هفته ها! آخر هفته ها این جا هم مثل خیلی از محل های آشنا شده است دیگر، فتح می شود! ماشین را پارک می کنم، هُرم داغ آفتاب اجازه نمی دهد بیش از چند قدم جلوتر خودم را ببینم، ولی راهم را می شناسم و از در شهرک وارد می شوم. ورود به شهرک آزاد هست، خرجش یک بلیت ورودی است و دیگر پای تان را میان سازه های سینمایی و تلویزیونی می گذارید. در نظر من ولی حضور در اینجا گشت و گذاری آرام و بی سر و صدا در میان سازه هاست و بعد هم لابد خاطراتی را از آثاری که ندیده ام برایم زنده می کند! ولی خودم هم فکر نمی کردم همین چند ساختمانی که انسان ها ساخته اند، می توانند تا چه اندازه تاثیرگذار باشند.

    در شهرک سینمایی که علی حاتمی پایه‌گذار آن بوده، زیاد چیزی که فکر می‌کنیم خاطره و نام وجود دارد، فقط کافی‌ست در بدو ورود به آن چشم‌های‌تان را ببندید!

    یک؛ شبی بارانی در لاله زار با علی حاتمی

    قدم هایم را روی سنگفرش های لاله زار می گذارم، همه چیز ساکت تر از آن چیزی است که باید باشد! معلوم نیست در کدام خیابان فرعی هستم، نگاهم به سینما دیده بان (مایاک) می افتد، پوستر «دختر لُر» روی سر در آن راه اندازی شده، جلوی در سینما شلوغ هست، لباس های ارزش عجیب نیست، ولی دقت می کنم سال هاست این پوشش را در پایتخت کشور عزیزمان ایران ندیده ام، از بخاری که از دهان آدم ها خارج می شود، می توان حدس زد که هوا سرد است و ….آسمان سیاه شده! مگر روز نبود؟؟ سرم را می چرخانم و همچنان در میان گنگی اتفاق های پیش رو هستم که صدایی مرا به خود می آورد!

    «کات»….! صدا را دنبال می کنم، کمی وقت می برد تا در میان جمعیت و آن فضای ذهنی صندلی کارگردان را پیدا کرد، با آن عینک تقریبا بزرگ و گردش نشسته بود؛ «علی حاتمی» را می گویم! او آن جا نشسته بود.

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    هوا سرد بود، ولی شکی نبود که ظهر یکی از روزهای تابستان هست، ولی این جا همه چیز تفاوت می کرد، علی حاتمی در تابستان ۹۶ حاضر شده است بود یا وقت به عقب برگشته بود؟ در همین افکار، ناگهان نور خورشید است که در چشم هایم می زند! چه شد؟ سرم را اوج می آورم، نه خبری از علی حاتمی است و نه فیلمبرداری و نه حتی «دختر لُر».

    در شهرک سینمایی که علی حاتمی پایه‌گذار آن بوده، زیاد چیزی که فکر می‌کنیم خاطره و نام وجود دارد، فقط کافی‌ست در بدو ورود به آن چشم‌های‌تان را ببندید!

    علی حاتمی در سال ۵۵ طرحی به نام «جاده ابریشم» داشت که در آن به پایتخت کشور عزیزمان ایران سال های ۱۲۷۰ تا ۱۳۲۵ به تصویر کشیده می شد و با توجه به اینکه در ایتالیا شهر چینه چیتا را دیده بود، زمین های خالی غزالی را محل مناسبی جهت احداث شهر سینمایی مناسب دیده بود و با تحقیقاتی که انجام داده بود و جانی کورانتا ماکت های اولیه را حاضر کرده بود، حاتمی با همراهی ولی الله خاکدان که از بزرگان دکورسازی سینمایی کشور بود، کار را سال ۵۸ شروع کردند و این طور بود که لاله زار حاتمی هر روز زیاد جان می گرفت. در آن وقت طرح خودش به «هزاردستان» رسیده بود و همزمان که شهرک روز به روز جلو می رفت، ساخت هزاردستان را هم شروع کردند!

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    دو؛ عاشقی به وقت شهرزاد

    گیج به راهم ادامه می دهم. از گرمای هوا کلافه شده است ام و در ذهنم راه های خنک شدن را بررسی می کنم که…. شهرزاد از «کافه نادری» بیرون می آید! در چشمانش اشک و غم موج می زند و باران هم بی امان شروع به باریدن می کند. او که می رود، فرهاد هم با چشمانی اشک آلود از کافه بیرون می آید و زیر باران راه می رود! یادم می آید، اینجا همان لحظه ای است که شهرزاد رو به فرهاد می گوید «همیشه اتفاق ها شکلی که ما می خواهیم اتفاق نمی افتند…» تلاش می کنم دیالوگ را کامل در ذهنم مرور کنم که تصویرم در شیشه کافه نادری مرا به حال برمی گرداند، من اینجا شاهد گذشتن عاشق از معشوق به خاطر علاقه بودم!

    مطمئن شدم این خاک شهرک است که مخاطب را به دل داستان هایش می برد، اینجا علاقه فرهاد و شهرزاد را می توان حس کرد، روزهایی که در فصل اول مجموعه «شهرزاد» به کافه می رفتند. زیاد که دقت می کنی صدای فرهاد را می شنید که «آقاجون… آقاجون..» می گوید! آدم های بهبودی دم در رستوران به هاشم خان شلیک کرده اند.

    سه؛ روزنامه نگارهای سیاست زده

    همه چیز زیر سر این سنگفرش های زاویه دار هست، در لاله زار راه می روم، در چشم بهم زدنی بیژن ایرانی را می بینم که زیر باران در خیابان های خلوت شهر پرسه می زند! نامزدش کشور عزیزمان ایران نخجوانی در مجلس رقص او را تنها گذاشته و بیژن جهت درک و باور این عنوان وقت می خواهد. کمی این طرف تر منصور ادیبان با آن کیف انگلیسی اش ایستاده، نگاه می کند، روزنامه نگاری که درگیر سیاست می شود، حتی فرهاد دماوندی روزنامه نگار را هم می بینیم و در درگیری های کودتای ۲۸ مرداد دستگیر می شود! همه ارزش همین جا هستند، همه ارزش روی همین سنگفرش ها قدم زده اند و داستان های ارزش را روایت کرده اند.

    چهار؛ «من خون علی را می خواهم!»

    مسیرم را به سمت بیراهه های پشت لاله زار عوض کردن می دهم، همهمه ای آدم ها می آید، چشم که می گردانم، افرادی با لباس های عربی را می بینم؛ اشعث بن قیس همراه ابن ملجم از کنارم می گذرند، دنبالشان می روم که به منزل قطام می رسیم. اشعث جهت قطام می گوید که ابن ملجم از کشتن علی پشیمان شده! قطام با لباس سفیدی حاضر می شود و هوش از سر ابن ملجم برده و هنگامی که از او خواستگاری می کند، قطام سه چیز می خواهد، یک کنیز، ۱۰۰۰ سکه طلا و یک کاسه خون، خونِ علی! ابن ملجم می رود که کار را تمام کند، می رود که خواسته قطام را برآورده کند و در آن شب بر نماز علی می رسد…..باد در گوشم هو می کشد و مرا از آن وقت بیرون می آورد.

    لوکیشین شهر کوفه مساحتی بیش از ۶ ۰ هزار متر مربع داشته که با معماری عربی دوران بعد از اسلام در سال ۷۱ ساخته شده است بود، این مجموعه جهت سریال «امام علی» به کارگردانی داود میرباقری تهیه شد، ولی بعدها سریال هایی مثل «ولایت عشق»، «تنهاترین سردار» و «طفلان مسلم» هم از آن استفاده کردند. ولی از آن کوفه اوایل دهه هفتاد میرباقری امروز کمتر چیزی باقی مانده و بسیاری از بخش هایش از بین رفته اند.

    پنج؛ اورشلیم مقدس

    مریم مقدس در حالی که نوزادش را در آغوش گرفته به میان جمعیت آمده، مردم شهر او را با صفت های خوبی نمی خوانند، ولی مریم در سکوت ایستاده و به اطراف نگاه می کند و در همین لحظه نوزاد لب به سخن باز می کند؛ معجزه عیسی مسیح. مردم سکوت می کنند و صدای پسرِ خدا را می شنوند. من هم ایستاده ام در میانه شهر اورشلیم، دکورهای شهر با معماری قبل از اسلام در سال ۷۸ جهت سریال «مریم مقدس» ساخته شدند، بعد از آن جهت فیلم «مریم مقدس» و سریال هایی چون «بشارت منجی» و «ابراهیم خلیل الله» هم ا مورد استفاده قرار گرفتند.

    شش؛ گشتی در بازار پایتخت کشور عزیزمان ایران قدیم

    بازارچه خانی آباد اینجاست! با گرمابه سنگلج، عطاری سید و مطب دکتر موسی خان! در جایی دکتر قریب را در حال رد شدن از بازارچه می بینم، جایی دیگر دهه های بیست و سی شمسی است و علاقه نادر و نصرت به پریدخت زبانزد همه شهر شده است هست. ولی بازارچه را جهت پهلوانی های «جهان پهلوان تختی» برپا کرده بودند، تختی که قرار بود از نگاه علی حاتمی روایت شود، ولی اجل وقت نداد…

    بازارچه خانی آباد دو هزار متر مربع است و معماری اش مربوط به دوره معاصر دنیا پهلوان تختی بود، ولی بعد از آن بسیاری از پروژه های پایتخت کشور عزیزمان ایران قدیم از آن استفاده کردند.

    هفت؛ معمای شاه

    کمی که زیاد در شهرک پیش می روم، به منطقه ای جدا شده است می رسم که ورود به آن اکیدا ممنوع است! ولی اینجا یک پایتخت کشور عزیزمان ایران دیگر هست، میدان منیریه ای که دیگر بورس لباس و ابزار ورزشی نیست، را اینجا می توان دید. معمای شاه این دکور را در بخش دیگری از شهرک برپا کرده تا علاوه بر اینکه خودش استفاده کند، بعد از آن ها در شهرک هم بماند، دکوری که از آجیل فروشی و چاپخانه و خراطی دارد تا بانک و سلمانی و عکاسخانه و عتیقه فروشی.

    سکانس پایانی؛ آیا غزالی، غزالی شد؟

    کمی حرف های تکراری را من هم اینجا بنویسم، این شهرک که می گویند نامش از «امام محمد غزالی» برداشته شده، ولی هیچ سندی وجود ندارد که این حرف را ثابت کند و محمدمهدی دادگو که مسئولیت ساخت شهرک را داشته در یادداشتی می گوید: « سال ۱۳۴۵ که «تلویزیون ملی» تأسیس شد و به تدریج گسترش یافت. تجهیز فنی از مهمترین کارها برنامه ای بود که در سال های ۱۳۴۹ تا پیوستن رادیو به تلویزیون (۱۳۵۰) و تشکیل شرکت رادیو تلویزیون ملی کشور عزیزمان ایران ادامه داشت و سپس در مقاطع بعدی توسعه یافت. انواع لوازم و دستگاه ها و تجهیزات وارد می شد و نگهداری و انبار کردن آن تا توزیع و راه اندازی این تجهیزات نیاز به مکانی داشت. رضا قطبی مدیر وقت رادیو تلویزیون که به امر سریع گسترش مراکز رادیو تلویزیون استانی اهتمام می ورزید، دستور خرید زمین های بزرگی در بین راه تهران-کرج را داد. هنوز بزرگراه تهران-کرج احداث نشده بود. این زمین ها در غرب شرکت سایپا بود. چندین سوله بزرگ (انبارهای تجهیزاتی سازمان) در مدتی کوتاه در این زمین ها احداث شد. توصیه مهم این است که مالک این زمین ها شخصی به نام «غزالی» بود و از همان وقت آنجا به همین نام در شرکت مرسوم شد. ساختمان های متفاوت تلویزیون که در شهر پراکنده بود، هر کدام نزد کارکنان نام خاصی داشت، انبارهای فنی بزرگراه کرج را هم جهت سهولت «غزالی» نام قرار داده بودند!»

    حال شهرک را دریباید!

    اما این روزها حال شهرک سینمایی که آن را یادگار بزرگ علی حاتمی جهت هنر کشور عزیزمان ایران می دانند، چندان خوب نیست، علاوه بر اینکه بخش های زیادی از دکورهای آن خراب شده است و از بین رفته، بازدیدهایی که بدون نظارت درست در مجموعه صورت می گیرد، درصد تخریب آن را زیاد هم کرده هست. شاید اگر همین بازدیدهای بی رویه که زیاد جنبه درآمدزایی دارد، از بین بردن می شد و نگاه به این مجموعه سرمایه گذاری و گنجینه ای جهت سینما و تلویزیون کشور بود، امروز حالِ این شهرک سینمایی خیلی بهتر بود.

    واژه های کلیدی: ایران | ایرانی | سینمایی | تلویزیون | تلویزیون | اخبار فرهنگی و هنری

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    اینجا صدای علی حاتمی شنیده می‌شود!

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار