بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز اخبار حوادث نمی‌خواستم با آن دختر ازدواج‌کنم! / گفت و گو با قاتلی که جسد دختر تهرانی را مثله کرد

    خراسان نوشت: مردی دختر تهرانی را کشت و جسدش را قطعه قطعه کرد. سیروس – معروف به حمید – که جهت ناشناس ماندن جسد، اندام های زن جوان را در دو کیسه زباله مشکی قرار د

    گفت و گو با قاتلی که جسد دختر تهرانی را مثله کرد: نمی خواستم با آن دختر ازدواج کنم!

    عبارات مهم : زندگی

    خراسان نوشت: مردی دختر تهرانی را کشت و جسدش را قطعه قطعه کرد. سیروس – معروف به حمید – که جهت ناشناس ماندن جسد، اندام های زن جوان را در دو کیسه زباله مشکی قرار داده بود، تصور نمی کرد ناخن های مصنوعی، رازش را برملا کند:

    نمی‌خواستم با آن دختر ازدواج‌کنم! / گفت و گو با قاتلی که جسد دختر تهرانی را مثله کرد

    چند سالته و چه کاره ای؟

    ۴۴ سالمه و در کار ساخت و ساز هستم.

    اگر مقتول رو نمی خواستی آیا از زندگی اش نرفتی بیرون؟

    خراسان نوشت: مردی دختر تهرانی را کشت و جسدش را قطعه قطعه کرد. سیروس – معروف به حمید – که جهت ناشناس ماندن جسد، اندام های زن جوان را در دو کیسه زباله مشکی قرار د

    (سکوت)

    تحصیلات شما چقدره؟

    دیپلم هستم، عمران خوندم ولی ادامه ندادم…

    قلبت تند تند می زنه؟

    نمی‌خواستم با آن دختر ازدواج‌کنم! / گفت و گو با قاتلی که جسد دختر تهرانی را مثله کرد

    بله من مدت هاست خواب ندارم. عذاب وجدان دارم. شما هنگامی که قساوت قلب رو پرسیدید، تلنگری به عملکرد احمقانه من در روز اتفاق بود.

    چند تا خواهر و برادرید؟

    سه تا برادر هستیم و من فرزند کوچک خانواده ام. بقیه ازدواج کردند، آزاده ۳۶ سالش بود و من او را دقیقا ۱۸ سال پیش بالاتر از میدان ونک دیدم. آن وقت من در حال تردد با خودروام در ونک بودم که آزاده با دوستش سوار خودروی من شدند.

    خراسان نوشت: مردی دختر تهرانی را کشت و جسدش را قطعه قطعه کرد. سیروس – معروف به حمید – که جهت ناشناس ماندن جسد، اندام های زن جوان را در دو کیسه زباله مشکی قرار د

    شما که مسافرکش نبودید، چی باعث شد این دو زن را سوار کنید؟

    شاید شور و شوق جوانی بود. در طول این ۱۸ سال گاهی یک سال یا یک سال و نیم و حتی تا دو سال و نیم همدیگر رو نمی دیدیم ولی در مناسبت های خاص مثل تولد زنگ می زدیم و با هم قرار می گذاشتیم. من با آزاده فقط دوست بودم.

    نمی‌خواستم با آن دختر ازدواج‌کنم! / گفت و گو با قاتلی که جسد دختر تهرانی را مثله کرد

    شما به خانواده آزاده خدماتی می دادید، در ازای آن چه چیزی مطالبه می کردید؟

    من چیزی مطالبه نمی کردم. هیچ چیز.

    چرا یک دختر را ۱۸ سال به دنبال خودتون کشوندید؟

    من هیچ وقت به آزاده امیدواری نمی دادم… فقط از نظر احساسی به آزاده تعلق خاطر داشتم.

    چرا حتی با این که دوستش داشتی ولی قانونی و شرعی اقدامی نکرده بودی؟ هزینه اش رو می دادی؟ خرجش رو می دادی بعد آیا با او ازدواج نکردی؟

    بین من و آزاده این اعتماد بود که تا هر زمانی که خواستیم با هم هستیم ولی هر کداممان شرایط ازدواج داشت و موقعیت برایش پیش آمد، می تواند برود و ازدواج کند. جهت آزاده اتفاقا خواستگار هم زیاد بود ولی ازدواج نمی کرد. مستقیم به من هم چند بار گفت بیا ازدواج کنیم ولی من او را جهت ازدواج نمی خواستم.

    پس اگر نمی خواستید آیا از زندگی اش بیرون نرفتید؟

    آزاده را به عنوان یک دوست می توانستم بپذیرم ولی نه به عنوان کسی که شریک زندگی باشد.

    چرا هنگامی که این زن رو نمی خواستید به طور کامل از زندگی اش نرفتی؟

    آزاده هیچ وقت من رو به عنوان حساب بانکی نگاه نمی کرد.

    روز اتفاق چه اتفاقی افتاد؟

    پنج شنبه قرار شد به یاد قدیما صبح سریع با هم به کله پزی برویم. من با خانواده اش هم رفت و آمد داشتم ولی یک شب هم منزل ارزش نماندم.

    آزاده چی؟

    آزاده هم حتی یک بار خونه من نمونده. با هم مهمانی می رفتیم ولی آزاده هر لحظه شب به منزل خودش برمی گشت.

    با هم سفر خارج از کشور هم رفتید؟

    بله. یک بار ترکیه رفتیم.

    خب، از روز اتفاق بگو.

    ساعت ۶:۳۰ صبح با آزاده قرار داشتم. هنگامی که رسیدم، مادرش اومد و احوال پرسی کردیم. مادر و خواهرش داشتند می رفتند جهت ورزش صبحگاهی. آزاده هم ۶:۳۵ اومد و رفتیم یک کله پزی بالای میدان پروین در منطقه تهرانپارس. شروع کردیم به حرف زدن. این را هم بگم که هم من و هم آزاده هر لحظه مبادی آداب بودیم و هیچ وقت جمله یا کلمات بدی از دهانمان بیرون نمی آمد.

    کلا آزاده استرس داشت و چند بار از دستش حتی قاشق افتاد. من عاشق مادرم هستم و شرمنده اش هستم که این جنایت را مرتکب شدم. آن روز آزاده به مادرم فحاشی کرد. من چند بار حرفی نزدم ولی در نهایت با هم شروع به ناسزا و جدل کردیم. آزاده بحث را کشاند به سمت من که اگر با من ازدواج کرده بودی الان زندگی ام این گونه نبود. خواهر کوچک من ازدواج کرده و قرار است فرزند اش هم به دنیا بیاید ولی من چی؟ دو سال قبل آزاده به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم گفتم راجع به آن صحبت می کنیم ولی بعد از حدود دوهفته بهش گفتم که با او ازدواج نمی کنم.

    در نهایت بحث ما در روز اتفاق به فحاشی کشید و من بهش گفتم به مادرم فحاشی نکن ولی اون بدتر کرد. بالاخره صبرم تموم شد و ماشین رو سریع نگه داشتم. روز قبل به علت عارضه آرتروز گردن که آزاده داشت و رفته بود فیزیوتراپی دست چپش درد می کرد. من ناگهان به سمت آزاده خیز برداشتم با یک دستم گردنش را گرفتم و دست دیگرم را روی دهانش گذاشتم تا دیگر ناسزا نگوید، به خودم که آمدم دیدم آزاده کبود شده است است.

    چون دستش رو هر لحظه دو دور دور کمربند ماشین می پیچید و دستش توی کمربند گیر کرده بود بنابراین نمی توانست از خودش هیچ تصویر العمل دفاعی نشان بدهد. یک لحظه حس کردم رنگش کبود شد ولی دیر شده است بود. چند وقت پیش هم در استخر نفسش بند آمده بود و اورژانس توانسته بود او را احیا کند من هم فکر کردم مثل همان روز استخر شده است و سریع روسری اش رو باز کردم و چند تا چک زدم توی صورتش ولی به هوش نبود. خیلی ترسیده بودم. به سمت زمین های کشاورزی اطراف پایتخت کشور عزیزمان ایران رفتم تا آن جا رهایش کنم ولی آن جا برعکس هر لحظه شلوغ بود.

    برگشتم سمت آپارتمان خودم در ایوانک و در پارکینگ رو باز کردم. آزاده روی همان صندلی نشسته و کبودی صورتش زیاد شده است بود. رفتم اوج و در آپارتمان رو باز کردم و برگشتم تا آزاده را داخل آپارتمان ببرم. با مشکل و استرس زیاد او را به داخل بردم. بیست دقیقه بالای سرش بودم و نگاهش کردم. بعد رفتم توی خیابان و یک نایلون بزرگ خریدم، یک پتو می خواستم بخرم تا جسد را لای آن بپیچم تا به یک جای دیگر ببرم. دو تا چاقو خریدم.

    چرا دو تا چاقو خریدی؟

    نمی دانم. اصلا باور کنید خودم نمی دانستم آیا این چاقوها و نایلون ها رو خریدم. حتی هنگامی که چاقو را دور انداختم متوجه اره ای بودن یکی از آن ها شدم.

    شما خشم تان و بحث تان اتفاقی بود؟ این که شما رفتید چاقو و نایلون خریدید، نشان می دهد که این ها اتفاقی نبوده؟

    خدا شاهده من فقط جهت این که حمل جسد راحت تر بشه این کار رو کردم. چون واقعا کمرم درد گرفت هنگامی که آزاده رو تا توی آپارتمانم حمل کردم. هیچ منطقی پشت کار من نیست. من این را قبول می کنم.

    استدلال این کار شما چه بوده است؟ شما عمدا کسی را کشتید؟ ولی مثله کردن یعنی نفرت و کینه.

    (سکوت)

    به نظر شما آدم هایی مثل خودتان نقطه ضعف زندگی ارزش چیست؟

    حماقت در یک لحظه

    شما ۴۰ سال زندگی کردید فقط حماقت نقطه ضعف شما بوده است؟

    من هر لحظه به علت تشکیل ندادن خانواده از طرف مادرم سرزنش می شدم.

    چرا با کراهت از ازدواج کردن با آزاده صحبت می کنی؟ مگر از او کینه به دل داشتی؟

    نه اصلا نفرت نداشتم. این آخرهای بعد از این که یک سری رفتارهایش برام روشن شد، باعث شد از آزاده کمی ناراحت باشم. ولی از او کراهت یا تنفر نداشتم. ضعف من این بود که هیچ وقت ازدواج نکردم.

    اگر از آزاده و رفتارهایش و حتی ناسزاهایش ناراحت بودی، می تونستی شکایت کنی نه این که بکشیش.

    درسته ولی اون لحظه که آزاده به مادر من فحاشی کرد؛ من قصدم کشتن نبود. اصلا قصدم این کار نبود. (گریه می کند)

    الان دوست داری به روح آزاده چی بگی؟

    (با گریه) شرمنده اش هستم.

    یعنی چی شرمنده اش هستی؟

    حاضرم هرگونه مجازاتی را بپذیرم. من داشتم زندگیمو می کردم. کسی که دست به جنایت می زند قطعا هدفی داره، نفرتی داره ولی من به خدا هیچ کدوم این ها رو نداشتم (با گریه) از این بدتر حقمه ولی از این مصاحبه اگر یک نفر عبرت بگیره همین برام کافیه …

    پرونده این قتل در مرحله پیگیری است.

    واژه های کلیدی: زندگی | ازدواج | خانواده | اخبار حوادث

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار