بلاگز

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • گت بلاگز اخبار حوادث دستگیری برادران بدشانس قبل از سرقت‌های سریالی

    مرد دستفروش جهت یکشبه پولدار شدن، دست به سلاح برد؛ ولی گمان نمی‌کرد همراه برادر آشپزش در نخستین دزدی بازداشت شود. 

    دستگیری برادران بدشانس قبل از دزدی های سریالی

    عبارات مهم : ایران

    مرد دستفروش جهت یکشبه پولدار شدن، دست به سلاح برد؛ ولی گمان نمی کرد همراه برادر آشپزش در نخستین دزدی بازداشت شود.

    به گزارش جام جم، بعدازظهر چهارشنبه گذشته مرد ۶۰ ساله ای در خیابان خلیج فارس نزد ماموران گشت کلانتری ۱۷۹ رفت و از آنها جهت دستگیری دو مرد جوان که موتورش را دزدیده بودند، درخواست کمک کرد. ماموران به تعقیب سارقان فراری که مسلح بودند، پرداختند و در جریان این تعقیب و گریز، متهمان که دو برادر بودند را حوالی ابوسعید غربی، انتهای اسبدوانی شناسایی و بازداشت کردند. در بازرسی از آنها یک قبضه سلاح جنگی با ده عدد فشنگ، گاز اشک آور و یک دستگاه شوکر کشف شد.

    متهمان که دو برادر به نام های رسول ۳۱ ساله و رشید ۲۳ ساله بودند جهت ادامه تحقیقات روز شنبه به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه ۳۴ پایتخت کشور عزیزمان ایران انتقال یافته شدند. برادر بزرگ تر به بازپرس علی ایرد موسی گفت: طراحی دزدی کار من بود و می خواستم جهت یکشبه پولدار شدن ماشین بدزدم و از پاساژ و مراکز تجاری دزدی کنم. ولی بعداز دزدی موتور سیکلت، همراه برادرم بازداشت شدم. برادرم اصلا نمی دانست من قصد اجرای دزدی های سریالی دارم. آن روز هم با تماس من به میدان آزادی آمد و نمی دانست می خواهم با سلاح، راکب موتور را ترساندن و موتورش را دزدی کنم. شاید اگر او می دانست با من همراه نمی شد .

    دستگیری برادران بدشانس قبل از سرقت‌های سریالی

    برای این دو برادر جوان قرار قانونی صادر شد. تحقیقات از آنها در اداره یکم پلیس آگاهی پایتخت کشور عزیزمان ایران جهت رازگشایی از دیگر جرایمشان ادامه دارد.

    رسول ۳۱ ساله و برادر ۲۳ ساله اش رشید، کنج اتاق بازپرسی روی صندلی های قهوه ای رنگ نشسته بودند. آرام و قرار نداشتند. باور نمی کردند سرعت عمل پلیس، باعث دستگیر شدن زودهنگام آنها و ناکام ماندنشان دراجرای نقشه های دیگرشان شود. در ادامه، گفت وگوی جام جم با این دو برادر سارق را می خوانید.

    مرد دستفروش جهت یکشبه پولدار شدن، دست به سلاح برد؛ ولی گمان نمی‌کرد همراه برادر آشپزش در نخستین دزدی بازداشت شود. 

    یکشبه می خواستم پولدار شوم

    رسول متاهلی؟

    بله. پسر پنج ساله ای دارم. حالا که بازداشت شده است ام نمی دانم چه سرنوشتی در انتظار او و همسرم خواهد بود .

    دستگیری برادران بدشانس قبل از سرقت‌های سریالی

    سابقه داری؟

    نه سابقه دارم، نه اعتیاد.

    از کارت بگو.

    مرد دستفروش جهت یکشبه پولدار شدن، دست به سلاح برد؛ ولی گمان نمی‌کرد همراه برادر آشپزش در نخستین دزدی بازداشت شود. 

    من در یکی از شهرهای کرمانشاه زندگی می کردم و آنجا کارم آزاد بود. گاهی هم کشاورزی می کردم. از دو سال پیش هم جهت ادامه زندگی و یافتن کار با در آمد زیاد به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم. برادرم هم در پایتخت کشور عزیزمان ایران کار می کرد. در این مدت کارهای متفاوت را تجربه کردم به امید این که پول بیشتری به دست بیاورم و شرایط زندگی ام بهتر شود که نشد. این آخرهای دستفروش متروی پایتخت کشور عزیزمان ایران – کرج بودم و هر وسیله ای می شد می آوردم و می فروختم.

    بعد چه شد؟

    آخرین وسایلی که در مترو می فروختم چای بسته ای بود. یک ماه و نیم بعد از فروش چای بسته ای، در یکی از ایستگاه ها مسئولان مترو متوجه حضورم شدند و بعد از پیاده کردن من از داخل واگن مترو، همه اجناسم که۱۵۰ هزارتومان ارزش داشت را با خود بردند. من هم منزل نشین شدم.

    دستگیری برادران بدشانس قبل از سرقت‌های سریالی

    به خاطر همین، تصمیم به دزدی گرفتی؟

    دیگر کاری نمی توانستم بکنم، بنابراین به ذهنم رسید بهتر است سلاحی تهیه کنم و با چندینه فقره سرقت، هزینه زندگی ام را تامین کنم تا شرایطم بهتر شود. کمی پول در منزل داشتم و کمی هم قرض کردم که یک و نیم میلیون تومان شد. چندهفته قبل از اجرای نقشه ام پول ها را برداشتم و به شهرستان رفتم و آنجا با مردی ملاقات کردم و سلاح کلتی همراه ده فشنگ جنگی خریدم و یک میلیون تومان بابت سلاح به او دادم و با بقیه پول هم شوکر و گاز اشک آور خریدم.

    برادرت از نقشه ات خبرداشت؟

    خیر. او تا هنگامی که موتورسیکلت را دزدیدم خبر نداشت.

    از ماجرای دزدی مسلحانه موتور بگو؟

    من اول خواستم یک ماشین را مسلحانه دزدی کنم که با آمدن گشت پلیس در خیابان نتوانستم و ترسیدم و ازسرقت ماشین منصرف شدم. بعد به میدان آزادی پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم. آنجا متوجه مرد ۶۰ ساله موتورسواری شدم که مسافر جا به جا می کرد. همان موقع جرقه دزدی موتور او در ذهنم زده شد. به برادرم زنگ زدم و خواستم به میدان آزادی بیاید که قبول کرد.

    بعد چه شد؟

    برادرم که آمد وانمود کردم می خواهم به ملاقات یکی از دوستان بیمارم در بیمارستان فیاض بخش برویم. بعد از راننده موتورسیکلت خواستم ما را به بیمارستان ببرد. قرار شد بابت این کار به او ۱۴ هزارتومان بپردازم. من پشت سر راننده نشستم وبرادرم پشت سرم نشست و بعد حرکت کردیم. درمیانه راه سلاح کلت را ازجیبم بیرون آوردم و به سمت پهلوی راکب موتور گرفتم و خواستم بی آن که فریاد بزند و واکنشی نشان دهد عوض کردن مسیر دهد و به سمت باغ پرندگان حرکت کند. او هم از وحشت جانش حرکت کرد. بعد با او درگیر شدیم و وی را از موتور پایین انداختم. بعداز آن با برادرم فرار کردیم.

    می خواستی جهت دزدی بعدی بروی؟

    برادرم همان موقع متوجه ماجرا شد، ولی مجبور بود با من همراه شود. تصمیم گرفتم به سمت یک مرکز تجاری بروم تا به یکی از مغازه های آنجا دستبرد بزنم که نشد، چون پلیس که در تعقیبمان بود ما را ناکام گذاشت و هردویمان دستگیر شدیم.

    اگر دستگیر نمی شدید باز هم دزدی می کردی؟

    بله، هدفم دزدی های سریالی بود.

    چرا شوکر و گاز اشک آور همراهت بود؟

    می خواستم اگر در جریان دزدی ها مشکلی پیش آمد با زدن گاز اشک آور و شوکر به مالباختگان فرصتی جهت فرار پیدا کنیم .

    پشیمانی؟

    خیلی. فکر می کردم می توانم یکشبه پولدار شوم، ولی سخت در اشتباه بودم. نه تنها پولدار نشدم بلکه پایم به اداره پلیس و زندان هم باز شد .

    انکار به همدستی با برادر

    رشید از زندگی ات بگو؟

    من هم متاهل هستم و همسرم باردار است و تا یک ماه دیگر فرزندمان به دنیا می آید. فکر نمی کردم پایم به این ماجرا باز شود و دچار مسئله شوم.

    قبل از دستگیری کار می کردی؟

    من ده سال است از شهرستان جهت کار به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمده ام. در این مدت به عنوان کمک آشپز و آشپز در رستوران های متفاوت کار کردم. از دو سال پیش که برادرم جهت ادامه زندگی به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمد، او دستفروشی کرد؛ بنابراین من هم عصر ها همراه او دستفروشی می کردم. صبح ها تا عصر در رستورانی حوالی یافت آباد به عنوان آشپز کار می کردم و عصر ها دستفروشی در خیابان یا مترو. ماهی یک میلیون تومان از راه دستفروشی و یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان نیز از کار در رستوران نصیبم می شد .

    می دانستی برادرت قصد دزدی مسلحانه دارد؟

    نه. تا هنگامی که موتورسیکلت را مسلحانه دزدی کرد، از نقشه هایش بی خبر بودم. او فقط به من گفت بیا با هم جهت عیادت دوستی به بیمارستان برویم. به همین خاطر آن روز از محل کارم در رستوران سریعتر بیرون آمدم و به محل قرارمان در میدان آزادی رفتم و بعد هم با سوار شدن به ترک موتور مرد ۶۰ ساله به سمت بیمارستان حرکت کردیم. هنگامی که برادرم در میان راه با سلاح، مرد موتورسوار را ترساندن کرد، شوکه شدم. بعد از درگیری او را کتک زد و به کناری پرت کرد. هرچه به او گفتم چه می کنی فقط می گفت حق من هم پولدار شدن است نه این همه بی پولی و بدبختی .

    او را منصرف نکردی؟

    به او گفتم بیا به منزل برویم که توجهی نکرد و فقط از من خواست به عنوان مراقب ترک موتور بنشینم و بعد فرار کرد. انگار می خواست دوباره دزدی کند. در میانه راه پلیس تعقیبمان کرد و بازداشت شدیم. آنجا بود که متوجه شدم او علاوه بر سلاح، شوکر و گاز اشک آور همراهش دارد. باورم نمی شد برادرم درصدد بوده به دزدی های دیگری دست بزند.

    واژه های کلیدی: ایران | زندگی | موتور | همراه | پولدار | پولدار شدن | موتورسوار | موتورسیکلت | موتور سیکلت

    دانلود

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • کتاب روانشناسی به انگلیسی
  • کتاب زبان اصلی
  • کتاب خارجی
  • رفتن به نوار ابزار