قوام، سیاستپیشهای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و میاندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحتتر پیش میرود.
قوام، سیاستپیشهای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و میاندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحتتر پیش میرود.
نقطه ثقل درگیری دولت روحانی و اصلاحطلبان
احمد غلامی در شرق نوشت: قوام، سیاستپیشهای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و میاندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحتتر پیش میرود. درست برعکس مصدق که همواره در میان مردم بود. ولی توصیه مهم در دیپلماسی دولت روحانی که اصولگرایان و نامزدهای آنان را آزار میدهد، پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی هست. معمولا مردان موفق در دیپلماسی، محبوب مردم میشوند و گامهای مؤثری در سیاست داخلی برمیدارند.
اصولگرایان و مخالفان روحانی از این نگراناند که این شیوه دیپلماسی به مباحث بینالمللی و پرسشها داخلی دیگر نیز تسری پیدا کند و ادامه این روش و نحوه برخورد در خارج و داخل، از طیفهای اصلاحطلب و اعتدال جریانی مقتدر بسازد که نتوان آنان را بهراحتی از میدان سیاست بهدر کرد. مضاف بر این، اصولگرایان و نامزدهای آنان معتقدند این شیوه که از سر ناگزیری در حل مسئله هستهای به کار گرفته شده، نباید به پرسشها دیگر سرایت کند که موجب استحاله کلی ایدئولوژیهای غالب شود.
اتحاد رئیسی و قالیباف علنی شد
نقطه ثقل درگیری دولت روحانی و اصلاحطلبان همینجاست. از سوی دیگر قالیباف و رئیسی بدشان نمیآید میوهچین این شیوه باشند. شیوهای که آن را قبول ندارند و در فرصتی مغتنم آن را متوقف خواهند کرد. توقف این شیوه جهت آنان پیروزی در پیروزی هست. نامزدهای اصولگرا، رئیسی، قالیباف و میرسلیم، هر چقدر تلاش کردند خود را مستقل نشان بدهند، نشد و در دومین مناظره دست اتحادشان رو شد و نشان دادند که این همه مجادله بین آنان با اصلاحطلبان نه بیمعنی است و نه صرفا از سر جاهطلبی؛ پیروزی جهت آنان در این انتخابات آنقدر جدی است که ترجیح میدهند اگر قرار است شکستی را مجبور شوند، شکستی از سوی اسحاق جهانگیری باشد. آنان میدانند اگر جهانگیری پیروز شود، به زانو درآوردن او كار چندان دشواری نیست؛ خاصه آنكه جهانگیری پیش از آنكه مقامی امنیتی- سیاسی باشد كارشناس و تئوریسین اقتصادی است.
اصولگرایان از طریق رسانهها و نامزدهای خود طالب دو خواستهاند؛ تفرقه بین جهانگیری و روحانی و در صورت شکست، شکستی به دست جهانگیری. پیروزی جهانگیری اگرچه پیروزی هست، ولی در بطن خود شکست نهفته دارد. اینکه دولت روحانی را ناکارآمد جلوه میدهد و زمینه را مساعد میکند تا در آینده مخالفان دیپلماسی، زیرآب پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی بزنند. اصولگرایان میدانند اگر جهانگیری پیروز شود، آنان بیش از آنکه از شکست خود بگویند، جهانگیری را فرزند شکست خواهند نامید. فرزندانی که پیروزیشان ثمره شکست پدرانشان هست، اعتمادبهنفس کمتری در گامبرداشتن دارند و ناگزیرند همواره دستبهعصا راه بروند. قاعدتا این شیوه، شیوهای نیست که هیچیک از افراد و طیفهای اصلاحطلب میل به به آن داشته باشند.
معمولا در دورههای چهارساله دوم انتخابات ریاستجمهوری اتفاق خاصی رخ نمیدهد و نامزد پیروز دور اول با كمی رأی پایینتر به مرحله دوم افزایش میكند و طبق روال چهار سال گذشته با سرعت كارش را تكمیل و طرحهای معطلمانده را به آخر میرساند. ولی از انتخابات دوره دوم سال ٨٨ رویه تازهای شكل گرفت؛ رویهای كه موجب شد چهارساله دوم انتخابات همچون دوره اول جدی و رقابتی شود. خاصه در این دوره كه جناحهای رقیب به تلافی چهار سال دوره ٨٨ تلاش میكنند تا رئیسجمهور مستقر را تكدورهای كنند و از راه میانبر جهت رسیدن به قدرت استفاده كنند. یکی از این راههای میانبر، مردمفریبی و سخنان خلاف واقعی است که نامزدهای اصولگرا، به نامزدهای دولت مستقر نسبت میدهند. محمدباقر قالیباف به نحوه شگفتی قدم در این راه گذاشته و نشان میدهد به هیچ اصولی به جز پیروزی در رسیدن به قدرت باور ندارد. او همچون مدیر دولت نهم و دهم، همین كه لب به سخن باز میكند موجی از خشم و انزجار را در بعضی از مردم برمیانگیزد.
این خشم و انزجار از سخنان درست یا نادرست او نیست، بلكه از كارنامه او در شهرداری پایتخت کشور عزیزمان ایران هست. كارنامهای كه قابل دفاع نیست و بیشك امروز در پایتخت کشور عزیزمان ایران هر كجا نام شهرداری پایتخت کشور عزیزمان ایران میآید، درست یا غلط حرفهای خوشایندی به گوش نمیرسد. آنچه حرفهای تند و تیز قالیباف را تهی از معنا میكند همین كارنامه زیر بغل او هست. قالیباف و رئیسی از جمله نامزدهایی هستند که با فرصتطلبی و استفاده از نامزد جریان مؤتلفه، درصدند از راههای میانبر به قدرت برسند. این میانبرها چه به مقصد برسد و چه نرسد، حائز دو شاخصه است: دستیابی زودهنگام به قدرت و زیاد کردن اعتبار نزد مردم. از سوی دیگر رسیدن به این اعتبار، به بیاعتباری رقیب هم میانجامد. پیروزی در دوره چهارساله دوم به هر شیوهای این خبر را در خود دارد كه رئیسجمهور قبل در انجام كارهایش موفق نبوده و به او و حامیانش نمیتوان امیدوار بود. شاید در ابتدا این نكات بدیهی به نظر برسد، آنقدر بدیهی كه بازروایتش چندان اهمیتی نداشته باشد. ولی نكته اساسی در اینجاست كه دولت روحانی نسبت به دولتهای قبل در شرایط ویژهای دولت را در دست گرفت. در شرایطی كه كشور در آستانه جنگ و تحریمهای بینالمللی بود و در این میان جناحهای اصولگرا چندان رغبتی به مذاكره و عادیسازی رابطه نداشتند و تلاش میكردند اوضاع به همان روال سابق ادامه پیدا كند. ولی اثر تحریمها، تورم، فساد و بیكاری چنان گریبانگیر اقتصاد كشور شد كه چارهای جز اطاعت از شیوه دیپلماسی پیشِرو نماند.
قوام، سیاستپیشهای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و میاندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحتتر پیش میرود.
بعد از انقلاب این نخستین باری بود كه مفهوم دیپلماسی و كاركرد آن و بهنتیجهرسیدن مطلوبش، این همه جدی گرفته میشد و مهمتر از همه روند این مذاكرات دیپلماتیك جهت مردم اهمیت ویژهای پیدا كرده بود و آحاد جامعه مایل بودند این مذاكرات كه جهت پرهیز از جنگ و خونریزی بود، به آخر برسد. در واقع میتوان گفت این نقطه، نقطه عطف ماجراست. همان نقطه عطفی كه جناحهای رقیب و نامزدهای آن، قالیباف و رئیسی، میل به به تكرار آن ندارند؛ آنان از پیروزی برجام ناراحت نیستند. آنان دلواپس پیوند مردم با دیپلماسی هستند. همواره دو نوع نگرش به حوزه دیپلماسی در سطح كلان وجود دارد؛ بعضی بر این باورند كه با مشاركت مردم در این زمینه به نتیجه مطلوبتری خواهند رسید و بعضی معتقدند دیپلماسی در خفا و به دور از انظار به نتیجه بهتری میرسد. از قوام و مصدق به عنوان دو نمونه تاریخی این نحوه تلقی میتوان نام برد.
قوام، سیاستپیشهای بود که باوری جدی به حضور مردم نداشت و میاندیشید دیپلماسی بدون مردم و در خفا راحتتر پیش میرود. درست برعکس مصدق که همواره در میان مردم بود. ولی توصیه مهم در دیپلماسی دولت روحانی که اصولگرایان و نامزدهای آنان را آزار میدهد، پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی هست. معمولا مردان موفق در دیپلماسی، محبوب مردم میشوند و گامهای مؤثری در سیاست داخلی برمیدارند. اصولگرایان و مخالفان روحانی از این نگراناند که این شیوه دیپلماسی به مباحث بینالمللی و پرسشها داخلی دیگر نیز تسری پیدا کند و ادامه این روش و نحوه برخورد در خارج و داخل، از طیفهای اصلاحطلب و اعتدال جریانی مقتدر بسازد که نتوان آنان را بهراحتی از میدان سیاست بهدر کرد. مضاف بر این، اصولگرایان و نامزدهای آنان معتقدند این شیوه که از سر ناگزیری در حل مسئله هستهای به کار گرفته شده، نباید به پرسشها دیگر سرایت کند که موجب استحاله کلی ایدئولوژیهای غالب شود. نقطه ثقل درگیری دولت روحانی و اصلاحطلبان همینجاست. از سوی دیگر قالیباف و رئیسی بدشان نمیآید میوهچین این شیوه باشند. شیوهای که آن را قبول ندارند و در فرصتی مغتنم آن را متوقف خواهند کرد.
توقف این شیوه جهت آنان پیروزی در پیروزی هست. نامزدهای اصولگرا، رئیسی، قالیباف و میرسلیم، هر چقدر تلاش کردند خود را مستقل نشان بدهند، نشد و در دومین مناظره دست اتحادشان رو شد و نشان دادند که این همه مجادله بین آنان با اصلاحطلبان نه بیمعنی است و نه صرفا از سر جاهطلبی؛ پیروزی جهت آنان در این انتخابات آنقدر جدی است که ترجیح میدهند اگر قرار است شکستی را مجبور شوند، شکستی از سوی اسحاق جهانگیری باشد.
آنان میدانند اگر جهانگیری پیروز شود، به زانو درآوردن او كار چندان دشواری نیست؛ خاصه آنكه جهانگیری پیش از آنكه مقامی امنیتی- سیاسی باشد كارشناس و تئوریسین اقتصادی هست. اصولگرایان از طریق رسانهها و نامزدهای خود طالب دو خواستهاند؛ تفرقه بین جهانگیری و روحانی و در صورت شکست، شکستی به دست جهانگیری. پیروزی جهانگیری اگرچه پیروزی هست، ولی در بطن خود شکست نهفته دارد. اینکه دولت روحانی را ناکارآمد جلوه میدهد و زمینه را مساعد میکند تا در آینده مخالفان دیپلماسی، زیرآب پیوند دیپلماسی با سیاست داخلی بزنند.
اصولگرایان میدانند اگر جهانگیری پیروز شود، آنان بیش از آنکه از شکست خود بگویند، جهانگیری را فرزند شکست خواهند نامید. فرزندانی که پیروزیشان ثمره شکست پدرانشان هست، اعتمادبهنفس کمتری در گامبرداشتن دارند و ناگزیرند همواره دستبهعصا راه بروند. قاعدتا این شیوه، شیوهای نیست که هیچیک از افراد و طیفهای اصلاحطلب میل به به آن داشته باشند.
اتحاد رئیسی و قالیباف علنی شد
منبع: شرق
واژه های کلیدی: سیاست | پیروزی | پیروزی | قالیباف | جهانگیری | اصولگرایان | دولت روحانی | محمدباقر قالیباف